.: پیوندها :.
.: نظرسنجی :. .: خبـرنامه :.
|
برای شنیدن توضیحات صوتی درباره این برنامهها دکمهء پخش را کلیک کنید:
این صفحه جهت مدیریت
برنامههای اینترنتی شرح و تفسیر داستانهای مثنوی معنوی مولانا و نیز
غزلیات شمس تبریزی(مولانا) است. این برنامهها از سال 2003 میلادی بصورت
Online در سرویسهای مخصوص تلهکنفرانس مانند Paltalk ، Yahoo Messenger ،
inSpeak ، FarToFar و Woozab برگزار میشد و علاقمندان از ایران، اروپا،
امریکا، کانادا، استرالیا، هندوستان، روسیه و کشورهای دیگر بشکل Online
حضور مییافتند. (آرشیو تمامی جلسات برگزار شده بصورت صوتی (mp3) و نیز متن
(pdf) در
صفحه آرشیو قرار دارد و میتوانید بصورت رایگان آنها را دانلود
نموده و استفاده نمایید.)
+ صفحه اصلی کل جلسات (مولانا، حافظ، سعدی ...)
+ گزارش و چکیدهء جلسات، در کلوب مثنوی معنوی مولانا
>---------------========--------------<
توضیحات کلی دربارهء استفاده از برنامهها: ( .: دانلود مستقیم توضیحات :. )
1. گوش دادن به هر بخش از برنامه، با کلیک بروی دکمهء پخش. 2. دانلود فایلهای صوتی: (به دوستان داخل ایران توصیه میکنیم ابتدا فایلها را دانلود کنند سپس از روی کامپیوتر خود پخش کنند) الف. دانلود مستقیم:
ب. دانلود از صفحه آرشیو کلی: به این صفحه مراجعه کنید: masnavi.4shared.com
>-----------==================================================----------<
جلسه صدم:
-------- توجه:
جلسه صدم:
برای دانلود مستقیم این بخش، بروی لینک زیر راستکلیک کنید و Save Target As را انتخاب کنید:
دفتر دوم، بیت 3478
كرامات آن درويش كه در كشتى متهمش كردند بود درويشى درون كشتيى ساخته از رخت مردى پشتيى ياوه شد هميان زر او خفته بود جمله را جستند و او را هم نمود كاين فقير خفته را جوييم هم كرد بيدارش ز غم صاحب درم كه در اين كشتى حرمدان گمشدست جمله را جستيم نتوانى تو رست دلق بيرون كن برهنه شو ز دلق تا ز تو فارغ شود اوهام خلق گفت يا رب بر غلامت این خسان تهمتی كردند فرمان در رسان چون به درد آمد دل درويش از آن سر برون كردند هر سو در زمان صد هزاران ماهى از درياى ژرف در دهان هر يكى درى شگرف صد هزاران ماهى از درياى پر در دهان هر يكى در و چه در هر يكى درى خراج ملكتى كز اله است اين ندارد شركتى در چند انداخت در كشتى و جست مر هوا را ساخت كرسى و نشست خوش مربع چون شهان بر تخت خويش او فراز اوج و كشتیاش به پيش گفت رو كشتى شما را حق مرا تا نباشد با شما دزد گدا تا كه را باشد خسارت زين فراق من خوشم جفت حق و با خلق طاق بانگ كردند اهل كشتى كاى همام از چه دادندت چنين عالى مقام؟ گفت از تهمت نهادن بر فقير و ز حق آزارى پى چيزى حقير آن فقيرى بهر پيچاپيچ نيست بل پى آن كه بجز حق هيچ نيست متهم نفس است نه عقل شريف متهم حس است نه نور لطيف نفس سوفسطايى آمد میزنش كش زدن باید نه حجت گفتنش
نظرات ارسال شده توسط برخی از دوستان: kiyankimiya 1. خواب وآرامش دروني درويش وقتي همه درتكاپو وجستجوي زر(ماديات وتعلقات دنيوي ) بودند. 2. درآوردن پيراهن(كوچكترين تعلقات دنيوي ) براي رفع تهمت وپاك شدن . 3. پناه بردن وتوجه درويش به خدادربرابرتهمت ديگران . 4. نتيجه شكستن دل دردمندان وپاكدلان . 5. پنهان بودن زرهايي بس گرانبهاتر دردرياي وجود درويش وبناچار افشا شدن وجود همچون زر درويش . 6. دلبستگي نداشتن دراويش به مال دنيا هرچند كه بينهايت دراختيارشان باشد وبلافاصله رها كردن آن وپروازبه سوي بيكران وحق . 7. نتيجه صبر دربرابر سختيها (نتيجه تحمل وسكوت دربرابر تهمت) الله مع الصابرين 8. واينكه انسان هرچه ميكشد وآنچه انسان رابه نابودي مي كشد پيروي از نفس است . ----------------- شهبانو
متن_پيام_درباره_برنامه_99: به نظر من كشتي مظهر دنياست (زمانه –چرخ گردون) ، كيسه زر نشانه ارزش هاي دنيوي است ارزشهايي كه ما به سختي به دست مياريم و بايد همه عمر مراقبشون باشيم كه از دستشون نديم ولي ازدست ميديم (نفس) و دريا مظهر نعمت هاي بيكران الهيه ! همون اول ميگه همه بيداربودن فقط درويش خواب بود! دو نوع ميشه برداشت كرد از اين حرف : 1- درويش توي دنياي ديگران نبود وبقيه فكرميكردند خوابه ! 2- چون پول وكوله باري نداشت با آرامش خوابش برده وبقيه دلهره ازدست دادن چيزهايي رو داشتن وبراي همين بيدار ومراقب بودند وبااينكه مرد بيداربود كيسه زرش رو گم كرد! • بايد همه جواب پس بدن ! چه مردم عادي چه درويش(خواص) 1- فرداي قيامت بايد جواب كارهايي كه دردنيا انجام ميدهيم را بدهيم ! 2- درقبال ديگران هم مسئوليم ،اگرهمراه تو چيزي رو از دست داد ازتو هم سوال ميشه! • اگر از نظر معنوي پر باشي، وقتي تهمتي به تو مي زنند خيلي محكم جواب ميدي !درويش اينقدر اطمينان قلبي داشت به لطف خدا كه وقتي اونو زير سوال بردن بلافاصه به خداروكرد و خداهم بلافاصله به او نظر كرد ! درويش التماس وتوجيه و... نكرد چون نفس با توضيح و تشريح مسائل قانع نميشه ، بايد بانفس برخورد جدي كرد و خاموشش كرد ! • اگر عاشق خدا باشي ،اوهم جواب عشقتو به موقع ميده و روسفيدت ميكنه ! • وقتي خدارو داشته باشي همه چيز تحت فرمان توئه (خدا براي تو كافيست) • براي اينكه ديگران در دنيا ديد مثبت به انسان داشته باشند بايد لخت بشيم! چون انسانها از درون همديگر خبر ندارند ولي خدا در دل همه هست ونيازي نداره ديگران را براي شناخت لخت كنه ! • چرا ما وقتي چيزي گم ميكنيم پيش بقيه دنبالش ميگرديم ! شايد چيزي كه مرد گم كرده بود ذاتا وجود نداشت! يا ذاتا فناپذيربود وفاني شد! • درنهايت نتيجه زحماتت رو ميگيري اگر درراه خدا قدم برداشته باشي ،وقتي به جسمت سختي ميدي باعث ميشه ازنظر روحي ومعنوي رشد كني ولي انسانها فقط ظاهر درويش رو ميديدند و به نظرشون اون خودشو عذاب ميده وحماقت ميكنه! • ثروت هاي بيشماري در اين دنياي بزرگ وجود داره اما بينايي(حس) انسان محدوده ،فقط ثروت مادي رومي بينه ثروتي كه براي بدست آوردنش وبعد نگهداشتنش به ديگران نسبت ناروا ميدهد (هم به دست آوردنش سخته وهم نگهداشتنش) ، درويش ثروت معنوي را با چشم دلش ديده وانتخاب كرده بود وبراي همين پر بود وآرام! • براي اينكه چشم دل باز بشه بايد چشم سر را ببندي خيلي چيزها را نبايد ديد ممكنه دل بخواد، فريب ظاهر را بخوره ----------------- حمید ص Ba joda shodan az Nafs, tavahom va safsateh ba haghighat yeki mishavim. Manie faghr ,darvishi nisti ast .jayee tarif kardan nist vaghti vahdat vojood darad. اگر «عقل» خوب بكار افتد وپاى «نفس» در ميان نباشد، و به تعبيرى، اگر عقل تحت تأثير نفس نباشد و عقل آزاد باشد، وكار خود را آنچنان كه بايد، انجام دهد، انسان را به سوى چنين اخلاصى سوق مىدهد. يعنى چشم و گوش انسان را باز مىكند، ونشانههاى مقصود اصلى را به انسان نشان مىدهد، و نداى دل را به گوش انسان مىرساند و به وى مىفهماند كه مقصود دل چيست و دل چه مىخواهد؟ وبالاخره انسان را به حضرت مقصود، هدايت مىنمايد و به راه مىاندازد. و اما اگر «عقل» خوب بكار نيفتد و به ظاهر كار خود را انجام دهد وليكن توأم با دخالت «نفس» باشد، و به تعبيرى، عقل در حالى كه تحت تأثير نفس است بكار افتد، انسان ازچنين اخلاصى برخوردار نمىگردد، بلكه، اگر موفق باشد، به همان مرتبه پايين اخلاص كه توضيح داديم نايل مىشود. (دقت كنيد). متهم نفس است نى عقل شريف متهم حس است نى نور لطيف نفس سوفسطايى آمد، مىزنش كش زدن بايد نه حجت گفتنش (دفتر دوم مثنوى) عقل اگر عقل آزاد باشد و تحت تأثير نفس نباشد، يعنى از رنگ نفس به خودنگيرد، عقل ديگرى خواهد بودو كمال خاصى خواهد يافت. چنين عقلى همگام با نفس و متحد با آن نيست، بلكه، نقطه مقابل آن و همگام و همصدا با دل و جان است، و به آنچه دل در فطرت خويش طالب آن هدايت مىكند، و همان را كه دل در هواى آن است مىخواهد، و به تعبيرى، همدرد دل است، و يا او همان دل است و دل هم اوست، و هر دو طالب يك مقصود و سالك به سوى او. اين عقل، در حقيقت، عقل عقل است و يا عقل كلى است. و همين عقل به جاى خود مراتب دارد و در مرتبه اعلى و نهايى هم حسابها دارد كه در عقل جزئى نميگنجد و براى آن تحير آور و غير قابل هضم است. همين عقل در اوج كمال خود است كه همصدا با دل عرشى مىگويد Copy shodeh az internet ----------------- Shahed333 متن_پيام_درباره_برنامه_99: نفس يا من به خرد يا حقيقت تهمت مي زند که نبود لذت تقصير تست و حقيقت با فرا خواندن حالتهاي اصيل از درياي وجود نشان مي دهد که به تن و لذتهاي ان وابسته نيست و بر فراز انها قرار دارد. --------------------------- کیمیا با سلام اين حکايت بيان وصف و نگاهي به دنياي دروني انساني است (سفر روي کشتي ) در اين دنيا (دريا ي بزرگ) با شک هاي دروني خود(سخنان و تهمت مسافران)= put in discussion his own beliefs/faiths و تصور کردنش از صحنه هاي مختلف براي شادي نفس (مرواريد ها در دهان ماهي ها) که اگاهانه خود را محروم کرده (يعني به شکل اگاه خود را دور کرده از انچه راضي کننده نفس بوده ولي در نهاد خود ميترسد از نداشتن استوار(؟)در انتخاب خود و شک کردن/داشتن ). ولي با فاصله گرفتن او از فکر هاي خود (به اسمان رفتن) و تامل کردن ( نشست خوش مربع بر تخت خويش) و به درون خود نگاه کردن ( با حق بودن= حق مرا ) و سنجيدن سختي هايي که روبرو شده براي مبارزه با نفس براي رسيدن به رضايت دروني (من خوشم جفت حق). -------------------------- فريد سلام تعابير زيادي بنظر ميايد: 1.بي توجهي به هنجارهاي معمول جامعه.نه براي رياضت كشيداست بلكه چون حق وحقيقت برتر از ارزشهاي تعريف شده است.شناخت خود عقيقي بسيار ارزشمند است. بنظر من كليد اين حكايت همان بيت:\"هن فقيري بهر پيچاپيچ نيست..........\"است. ---------------
برای دانلود مستقیم این بخش، بروی لینک زیر راستکلیک کنید و Save Target As را انتخاب کنید:
ادامهی نظرات دوستان:
منصور بنانی
*در عرفان ويپاسانا قسمتهايي از ذهن بيمار که به شدت رشد کرده است، يکي قسمت تهمت زننده( بر چسب زننده، قضاوت کننده و تعبير و تفسير کننده) است که پديده ها را به خوشايند و نا خوشايند ارزيابي مي کند و ديگري قسمت واکنش گر نسبت به آن قضاوت اوليه ( در مقابل خوشايند حرص و در مقابل نا خوشايند خشم) است که هر دو بسيار رشد کرده اند ( رشد سرطاني دارند). در مقابل آن قسمت که فقط به مشاهده بدون قضاوت واقعيت مي پردازد بسيار تحليل رفته شده است. در تمرين مراقبه ويپاسانا به طور عملي دو قسمت اول ضعيف و قسمت شاهد بدون غرض تقويت مي شود( مولوي: حق همي خواهد که تو زاهد شوي تا غرض بگذاري و شاهد شوي) *در اين داستان به درويش( سمبل واقعيت وجود در زمان حال يا سمبل فطرت و عشق و حقيقت) ابتدا برچسب زده مي شود و سپس بر اساس آن واکنش نشان داده مي شود. * تهمت در واقع برچسب ناچسب و نوعي دروغ تحميلي و حق به جانب است. همان بلايي که نفس بر سر واقعيت موجود و جامعه بر سر انسان و حقيقت و عشق وارد کرده است. *3482 "اوهام خلق" منظور فشار اتوريته جامعه به منظور ايجاد خود باختگي در انسانها است. جامعه به همه ما تهمت زده است. *مصفا: ذهن دو تکه مي شود يکي مرکزي موهوم به نام من و ديگري صفات برچسبي نظير بي عرضه با عرضه ،فقيرو.. و همواره از اين مرکز موهوم که برچسب بي شخصيتي خورده طلبکار شخصيت موهومي( هميان زر گم شده !!) هستيم و مرتب مي دويم تا به آن رؤياي کاذب برسيم! *مشاهده بدون قضاوت(تهمت) موجب تجلي جواهرات( گوهرهاي دريايي) وجود انسان( فطرت) مي شود. * در بيت خوش مربع چون شهان بر تخت خويش او فراز اوج و كشتىاش به پيش 3489بهترين حالت نشستن در مراقبه( چهار زانو) تداعي مي شود. اين مراقبه انسان را به اوج انسان بودن مي رساند. در مراقبه و به هنگام جريان آزاد انرژي و حالت بي فکري عميق، احساس عجيب به اوج رفتن به نوعي حس مي شود. *3491 دوري از فطرت و عشق بزرگترين خسارت زندگي است. نه دور ماندن از اهداف شوم خود کاذب در قالب موفقيتهاي اجتماعي و .... *3495 و 3498گفت از تهمت نهادن بر فقير و ز حق آزارى پى چيزى حقير راه رسيدن به فطرت دست برداشتن از قضاوت و تهمت و دست برداشتن از واکنش سريع بر اساس آن تهمت است. 3497 آن فقيرى بهر پيچاپيچ نيست بل پى آن كه بجز حق هيچ نيست خروج از سلطه اتوريته جامعه و خود باختگي راه ديگر پذيرفتن واقعيت اکنون و رسيدن به فطرت ناب است. در قران هم آيه اي هست به اين مضمون که آيا آدم مهم تر است يا کل کائنات و منظور از آن به نظرم محو خود باختگي به آدمها و همزمان ديد اوئيت و هيچ انگاشتن شخصيت کاذب ومحو شدن در کل کائنات است. *3500 راه رهايي از طريق استدلال و حجت گفتن نيست. شايد تا مرحله اي کمک کننده باشد و راه نهايي: احتما، خروج از سيطره فکر و هيچ شدن و مراقبه عميق و دائمي است. *3501 از ويژگي هاي نفس اين است که قادر به ديدن معجزه زندگي نيست.
قسمت دوم:
**در اين داستان کشتي سمبل نفس يا هويت فکري است و خارج از آن دريا و هوا سمبل فطرت يا عشق يا کيفيت عدم است. ** در اين داستان با درايت خاصي کلمه تهمت آورده شده که همان تلقينات جامعه به فرد را براي پذيرفتن نفس نشان دهد. بنظرم تهمت کلمه بسيار مناسبتري است تا تلقين، چون در تلقين شما ممکن است امر درستي را القا کنيد. از دروغ هم بهتر است زيرا دروغگو مي داند که در موضع درستي نيست و از روي اجبار دروغ مي گويد و ممکن است با ترس و لرز دروغ بگويد و اگر هم بر ملا شود موضعش انفعالي است. اما جامعه( اوهام خلق) از موضع حق بودن و قاضي عادل بودن اين دروغ ( نفس) را تحميل مي کند و هر چه بخواهيد با استدلال هم ثابت کنيد که نفس دروغ است زير بار نمي رود و بايد از طريق غير استدلالي او را( نماينده جامعه در درون يا همان نفس را) مجاب کرد. **بچه آدم! تا سن خاصي که در فطرت الهي خودش خوش است ولي تا زبان باز مي کند تهمت هاي جامعه با زرنگي حساب شده اي شروع مي شود. اگر انسان اين تهمتها را بپذيرد و در صدد يافتن يا نمايش شخصيت گم شده باشد، که جامعه به مقصود رسيده( البته چون اين تهمت با آزار و خشم همراه است کينه را منتقل مي کند) اگر هم قبول نکند و غير منطقي بودن آن را حس کند به دليل اينکه اين تهمتها از همه طرف و به اشکال مختلف و با خشم است، زير بار نرفتن آن هم با حالت خشم است و خشم عکس العملي شديدي ايجاد مي کند و بچه آدم را کينه اي مي کند و او به خاطر ارضا آن کينه تصميم مي گيرد به همه ثابت کند که متهم بي گناهي است و بلکه صاحب مال و ثروت است و از آن طريق بقيه را دچار تحقير کند و خشمش را ارضا کند و لي نمي داند که باز هم گول خورده و عمرش را در راه خشم عکس العملي هدر داده است... به هر حال نپذيرفتن اتهام هاي جامعه با حالت خشم او را از کشتي خارج نمي کند. اما اگر اين نپذيرفتن با اين حالت باشد که آدم از گوهرهاي وجودش يعني همان عشق الهي آگاه شود و از آنها مراقبه کند و دچار تله جامعه نشود( احساس خشم و تحقير بر اثر آزار و تهمت) مي تواند از کشتي نفس خارج شود. **به نظرم درويش از جامعه و نفس( کشتي ) با کيفيت جدي بودن، عدم خود باختگي و با مراقبه خارج مي شود. خشمي هم که نشان مي دهد در واقع خشم نيست نوعي بيزاري و تبري جستن از بازي هاي جامعه و عدم خود باختگي به اوهام خلق است. --------------------- پایان نظرات دوستان
نفس سوفسطايى آمد میزنش كش زدن باید نه حجت گفتنش
------- ------------------
توجه:
جلسهی بعد(جلسهی شماره 101) بصورت Online
برگزار خواهد شد. به تاریخ پنجشنبه 5 نوامبر، 17 بهمن ماه و ساعت:
لطفاً برای مطمئن شدن از درست بودن ساعت شهر شما با ساعت 12 صبح جمعه(نیمه شب) تهران از این سایت استفاده کنید: جلسات Online در برنامهی سایت www.InSpeak.com برگزار میشوند. توجه: پس از دانلود کردن برنامهي InSpeak از بخش Download سايت فوق، براي خود id بسازيد و به برنامه وارد شويد و کمي با محيط برنامه آشنا شويد. اين برنامه مخصوص گفتگو است. سر ساعت جدول فوق، به بخش Groups سپس قسمت Public: Farsi & Dari وارد شويد. در ليست اتاقهاي گفتگو بدنبال اتاق
Iran Molana – Sharh e Masnawi va Ghazaliat
بگرديد و به آن وارد شويد. توجه داشته باشيد که اين اتاق تنها در زمان اعلام شده در جدول فوق، باز است.
توجه: چنانچه عضو خبرنامه هستید، نیازی نیست دوباره تقاضای عضویت کنید! برای اینکه خبرنامهها را دریافت کنید، لازم است ایمیل
را به قسمت AddresBook یا Contacts سرویس ایمیل خود - Yahoo یا Gmail یا ... - Add کنید.
شعر خدائیه توسط شاعر داراب افسر
داستان مورد بررسی در جلسهی 101، داستان دقوقی و کراماتش خواهد بود. توصیه میکنم این مقاله را قبل از شرکت در جلسهی 101 بخوانید.
دانلود تمامی فایلهای صوتی از صفحه آرشیو کلی: به اين صفحه مراجعه نماييد: masnavi.4shared.com ------------------ لطفاً بوسیلهء فرم زیر حضور و نظر خود را اعلام فرمایید و دکمهء Submit را کلیک کنید: |
برای دانلود فایلهای صوتی و متن جلسات گذشته، به صفحهی آرشیو کلی مراجعه نمایید.