.: پیوندها :.
.: نظرسنجی :. .: خبـرنامه :.
|
برای شنیدن توضیحات صوتی درباره این برنامهها دکمهء پخش را کلیک کنید:
این صفحه جهت مدیریت
برنامههای اینترنتی شرح و تفسیر داستانهای مثنوی معنوی مولانا و نیز
غزلیات شمس تبریزی(مولانا) است. این برنامهها از سال 2003 میلادی بصورت
Online در سرویسهای مخصوص تلهکنفرانس مانند Paltalk ، Yahoo Messenger ،
inSpeak ، FarToFar و Woozab برگزار میشد و علاقمندان از ایران، اروپا،
امریکا، کانادا، استرالیا، هندوستان، روسیه و کشورهای دیگر بشکل Online
حضور مییافتند. (آرشیو تمامی جلسات برگزار شده بصورت صوتی (mp3) و نیز متن
(pdf) در
صفحه آرشیو قرار دارد و میتوانید بصورت رایگان آنها را دانلود
نموده و استفاده نمایید.)
.: خبـرنامه :.
بدین ترتیب
در لیست خبرنامهء سایت قرار میگیرید و هرگونه خبر جدید و برنامهء تازهای
که ارائه شود، از طریق پست الکترونیکتان به اطلاعتان خواهد رسید.
برای اینکه مطئن شوید
خبرنامهها دریافت میکنید لازم است آدرس ایمیل مخصوص خبرنامه یعنی
Panevis.Newsletter@Gmail.com
را به بخش AddressBook یا
Contacts (دفترچه آدرس دوستانتان) بیافزایید(Add
کنید).
+ صفحه اصلی کل جلسات (مولانا، حافظ، سعدی ...)
+ گزارش و چکیدهء جلسات، در کلوب مثنوی معنوی مولانا
>---------------========--------------<
توضیحات کلی دربارهء استفاده از برنامهها: ( .: دانلود مستقیم توضیحات :. )
1. گوش دادن به هر بخش از برنامه، با کلیک بروی دکمهء پخش. 2. دانلود فایلهای صوتی: (به دوستان داخل ایران توصیه میکنیم ابتدا فایلها را دانلود کنند سپس از روی کامپیوتر خود پخش کنند) الف. دانلود مستقیم: .: بخش اول :. .: بخش دوم :. .: بخش سوم :.
ب. دانلود از صفحه آرشیو کلی: به این صفحه مراجعه کنید: masnavi.4shared.com
>-----------==================================================----------<
جلسه صد و یکم:
دفتر سوم، بيت 1924 به بعد
برای دانلود مستقیم این بخش، بروی لینک زیر راستکلیک کنید و Save Target As را انتخاب کنید:
قصهى دقوقى و كراماتش
آن دقوقى داشت خوش ديباجهاى عاشق و صاحب كرامت خواجهاى بر زمين میشد چو مه بر آسمان شب روان را گشته زو روشن روان در مقامى مسكنى كم ساختى كم دو روز اندر دهى انداختى گفت در يك خانه گر باشم دو روز عشق آن مسكن كند در من فروز غرة المسكن أحاذره أنا انقلي يا نفس سافر للغنا روز اندر سير بد شب در نماز چشم اندر شاه باز او همچو باز منقطع از خلق نه از بد خويى منفرد از مرد و زن نى از دويى مشفقى بر خلق و نافع همچو آب خوش شفيعى و دعايش مستجاب نيك و بد را مهربان و مستقر بهتر از مادر شهىتر از پدر گفت پيغمبر شما را اى مهان چون پدر هستم شفيق و مهربان ز آن سبب كه جمله اجزاى منيد جزو را از كل چرا بر مى كنيد جزو از كل قطع شد بىكار شد عضو از تن قطع شد مردار شد تا نپيوندد به كل بار دگر مرده باشد نبودش از جان خبر ور بجنبد نيست آن را خود سند عضو نو ببريده هم جنبش كند جزو ازين كل گر برد يك سو رود اين نه آن كل است كاو ناقص شود قطع و وصل او نيايد در مقال چيز ناقص گفته شد بهر مثال
باز گشتن به قصه ى دقوقى
مر على را در مثالى شير خواند شير مثل او نباشد گر چه راند از مثال و مثل و فرق آن بران جانب قصه ى دقوقى اى جوان آن كه در فتوى امام خلق بود گوى تقوى از فرشته مى ربود آن كه اندر سير مه را مات كرد هم ز دين دارى او دين رشك خورد با چنين تقوى و اوراد و قيام طالب خاصان حق بودى مدام در سفر معظم مرادش آن بدى كه دمى بر بندهى خاصى زدى اين همى گفتى چو مىرفتى به راه كن قرين خاصگانم اى اله يا رب آنها را كه بشناسد دلم بنده و بسته ميان و مجملم و انكه نشناسم تو اى يزدان جان بر من محجوبشان كن مهربان حضرتش گفتى كه اى صدر مهين اين چه عشق است و چه استسقاست اين؟! مهر من دارى چه مى جويى دگر چون خدا با تست چون جويى بشر او بگفتى يا رب اى داناى راز تو گشودى در دلم راه نياز در ميان بحر اگر بنشستهام طمع در آب سبو هم بسته ام همچو داودم نود نعجه مراست طمع در نعجه ى حريفم هم بجاست آه سرى هست اينجا بس نهان كه سوى خضرى شود موسى دوان همچو مستسقى كز آبش سير نيست بر هر آن چه يافتى بالله مايست بىنهايت حضرت است اين بارگاه صدر را بگذار صدر تست راه
سر طلب كردن موسى خضر را عليهما السلام با كمال نبوت و قربت
از كليم حق بياموز اى كريم بين چه مىگويد ز مشتاقى كليم با چنين جاه و چنين پيغمبرى طالب خضرم ز خود بينى برى موسيا تو قوم خود را هشتهاى در پى نيكو پيى سر گشتهاى كيقبادى رسته از خوف و رجا چند گردى چند جويى تا كجا آن تو با تست و تو واقف بر اين آسمانا چند پيمايى زمين گفت موسى اين ملامت كم كنيد آفتاب و ماه را كم ره زنيد مى روم تا مجمع البحرين من تا شوم مصحوب سلطان زمن سالها پرم به پر و بالها سالها چه بود؟ هزاران سالها مىروم. يعنى نمىارزد بدان؟ عشق جانان كم مدان از عشق نان اين سخن پايان ندارد اى عمو داستان آن دقوقى را بگو
باز گشتن به قصه ى دقوقى
آن دقوقى رحمة اللَّه عليه گفت سافرت مدى في خافقيه سال و مه رفتم سفر از عشق ماه بىخبر از راه حيران در اله پا برهنه مىروى بر خار و سنگ گفت من حيرانم و بى خويش و دنگ تو مبين اين پايها را بر زمين ز انكه بر دل مىرود عاشق يقين از ره و منزل ز كوتاه و دراز دل چه داند اوست مست دلنواز آن دراز و كوته اوصاف تن است رفتن ارواح ديگر رفتن است تو سفر كردى ز نطفه تا به عقل نى به گامى بود نى منزل نه نقل سير جان بىچون بود در دور و دير جسم ما از جان بياموزيد سير سير جسمانه رها كرد او كنون مىرود بىچون نهان در شكل چون گفت روزى مىشدم مشتاقوار تا ببينم در بشر انوار يار تا ببينم قلزمى در قطرهاى آفتابى درج اندر ذرهاى چون رسيدم سوى يك ساحل به گام بود بیگه گشته روز و وقت شام
برای دانلود مستقیم این بخش، بروی لینک زیر راستکلیک کنید و Save Target As را انتخاب کنید:
نمودن مثال هفت شمع سوى ساحل
هفت شمع از دور ديدم ناگهان اندر آن ساحل شتابيدم بدان نور شعلهى هر يكى شمعى از آن بر شده خوش تا عنان آسمان خيره گشتم خيرگى هم خيره گشت موج حيرت عقل را از سر گذشت اين چگونه شمعها افروخته ست كاين دو ديدهى خلق از اينها دوخته ست خلق جويان چراغى گشته بود پيش آن شمعى كه بر مه مىفزود چشم بندى بد عجب بر ديدهها بندشان مىكرد يَهْدِي مَنْ يشاء
شدن آن هفت شمع بر مثال يك شمع
باز مىديدم كه مىشد هفت يك مىشكافد نور او جيب فلك باز آن يك بار ديگر هفت شد مستى و حيرانى من زفت شد اتصالاتى ميان شمعها كه نيايد بر زبان و گفت ما آن كه يك ديدن كند ادراك آن سالها نتوان نمودن از زبان آن كه يك دم بيندش ادراك هوش سالها نتوان شنودن آن بگوش پيشتر رفتم دوان كان شمعها تا چه چيز است از نشان كبريا مىشدم بىخويش و مدهوش و خراب تا بيفتادم ز تعجيل و شتاب ساعتى بىهوش و بىعقل اندر اين اوفتادم بر سر خاك زمين باز با هوش آمدم برخاستم در روش گويى نه سر نى پاستم
نمودن آن شمعها در نظر هفت مرد
هفت شمع اندر نظر شد هفت مرد نورشان مىشد به سقف لاجورد پيش آن انوار نور روز درد از صلابت نورها را مىسترد
باز شدن آن شمعها هفت درخت
باز هر يك مرد شد شكل درخت چشمم از سبزى ايشان نيك بخت ز انبهى برگ پيدا نيست شاخ برگ هم گم گشته از ميوهى فراخ هر درختى شاخ بر سدره زده سدره چه بود از خلا بيرون شده بيخ هر يك رفته در قعر زمين زيرتر از گاو و ماهى بد يقين بيخشان از شاخ خندانروىتر عقل از آن اشكالشان زير و زبر ميوهاى كه بر شكافيدى ز زور همچو آب از ميوه جستى برق نور
مخفى بودن آن درختان از چشم خلق
اين عجبتر كه بر ايشان مىگذشت صد هزاران خلق از صحرا و دشت ز آرزوى سايه جان مىباختند از گليمى سايهبان مىساختند ذرهاى را بيند و خورشيد نه ليك از لطف و كرم نوميد نه كاروانها بىنوا و اين ميوهها پخته مىريزد چه سحر است اى خدا سيب پوسيده هى چيدند خلق در هم افتاده به يغما خشك حلق گفته هر برگ و شكوفهى آن غصون دمبهدم يا لَيْتَ قَوْمِي يعلمون بانگ مىآمد ز سوى هر درخت سوى ما آييد خلق شور بخت بانگ مىآمد ز غيرت بر شجر چشمشان بستيم كَلَّا لا وزر گر كسى مىگفتشان كاين سو رويد تا از اين اشجار مستسعد شويد جمله مىگفتند كاين مسكين مست از قضاء اللَّه ديوانه شدهست مغز اين مسكين ز سوداى دراز وز رياضت گشت فاسد چون پياز او عجب مىماند يا رب حال چيست خلق را اين پرده و اضلال چيست خلق گوناگون با صد راى و عقل يك قدم آن سو نمىآرند نقل عاقلان و زيركانشان ز اتفاق گشته منكر زين چنين باغى و عاق چشم مىمالم به هر لحظه كه من خواب مىبينم خيال اندر زمن خواب چه بود بر درختان مىروم ميوههاشان مىخورم، چون نگروم؟ خلق گويان اى عجب اين بانگ چيست چون كه صحرا از درخت و بر تهى است گيج گشتيم از دم سوداييان كه به نزديك شما باغ است و خوان چشم مىماليم اينجا باغ نيست يا بيابان است يا مشكل رهى است اى دقوقى تيزتر ران هين خموش چند گويى چند چون قحط است گوش
يك درخت شدن آن هفت درخت
گفت راندم پيشتر من نيك بخت باز شد آن هفت جمله يك درخت هفت مىشد فرد مىشد هر دمى من چسان مىگشتم از حيرت همى بعد از آن ديدم درختان در نماز صف كشيده چون جماعت كرده ساز يك درخت از پيش مانند امام ديگران اندر پس او در قيام آن قيام و آن ركوع و آن سجود از درختان بس شگفتم مىنمود ياد كردم قول حق را آن زمان گفت النجم و شجر را يسجدان اين درختان را نه زانو نه ميان اين چه ترتيب نماز است آن چنان آمد الهام خدا كاى با فروز مى عجب دارى ز كار ما هنوز
برای دانلود مستقیم این بخش، بروی لینک زیر راستکلیک کنید و Save Target As را انتخاب کنید:
هفت مرد شدن آن هفت درخت
بعد ديرى گشت آنها هفت مرد جمله در قعده پى يزدان فرد چشم مىمالم كه آن هفت ارسلان تا كيانند و چه دارند از جهان چون به نزديكى رسيدم من ز راه كردم ايشان را سلام از انتباه قوم گفتندم جواب آن سلام اى دقوقى مفخر و تاج كرام گفتم آخر چون مرا بشناختند پيش از اين بر من نظر ننداختند از ضمير من بدانستند زود يكدگر را بنگريدند از فرود پاسخم دادند خندان كاى عزيز اين بپوشيده ست اكنون بر تو نيز بر دلى كاو در تحير با خداست كى شود پوشيده راز چپ و راست گفتم ار سوى حقايق بشكفند چون ز اسم حرف رسمى واقفند گفت اگر اسمى شود غيب از ولى آن ز استغراق دان نز جاهلى بعد از آن گفتند ما را آرزوست اقتدا كردن به تو اى پاك دوست گفتم آرى ليك يك ساعت كه من مشكلاتى دارم از دور زمن تا شود آن حل به صحبتهاى پاك كه به صحبت رويد انگورى ز خاك دانهى پر مغز با خاك دژم خلوتى و صحبتى كرد از كرم خويشتن در خاك كلى محو كرد تا نماندش رنگ و بو و سرخ و زرد از پس آن محو قبض او نماند پر گشاد و بسط شد مركب براند پيش اصل خويش چون بىخويش شد رفت صورت جلوهى معنيش شد سر چنين كردند هين فرمان تراست تف دل از سر چنين كردن بخاست ساعتى با آن گروه مجتبى چون مراقب گشتم و از خود جدا هم در آن ساعت ز ساعت رست جان ز انكه ساعت پير گرداند جوان جمله تلوينها ز ساعت خاسته ست رست از تلوين كه از ساعت برست چون ز ساعت ساعتى بيرون شوى چون نماند محرم بىچون شوى ساعت از بىساعتى آگاه نيست ز آن كس آن سو جز تحير راه نيست
-----> پایان جلسهء اول داستان دقوقی. ادامه شرح و تفسیر این داستان در جلسهء شماره 102 است.
پيش رفتن دقوقى به امامت
اين سخن پايان ندارد تيز دو هين نماز آمد دقوقى پيش رو اين يگانه هين دوگانه برگزار تا مزين گردد از تو روزگار اى امام چشم روشن در صلا چشم روشن بايد اندر پيشوا در شريعت هست مكروه اى كيا در امامت پيش كردن كور را كور را پرهيز نبود از قذر چشم باشد اصل پرهيز و حذر او پليدى را نبيند در عبور هيچ مومن را مبادا چشم كور كور ظاهر در نجاسهى ظاهر است كور باطن در نجاسات سر است اين نجاسهى ظاهر از آبى رود آن نجاسهى باطن افزون مىشود جز به آب چشم نتوان شستن آن چون نجاسات بواطن شد عيان چون نجس خوانده ست كافر را خدا آن نجاست نيست بر ظاهر و را ظاهر كافر ملوث نيست زين آن نجاست هست در اخلاق و دين اين نجاست بويش آيد بيست گام و آن نجاست بويش از رى تا به شام بلكه بويش آسمانها بر رود بر دماغ حور و رضوان بر شود اين چه مىگويم به قدر فهم تست مردم اندر حسرت فهم درست
اقتدا كردن قوم از پس دقوقى
پيش در شد آن دقوقى در نماز قوم همچون اطلس آمد او طراز اقتدا كردند آن شاهان قطار در پى آن مقتداى نامدار چون كه با تكبيرها مقرون شدند همچو قربان از جهان بيرون شدند معنى تكبير اين است اى امام كاى خدا پيش تو ما قربان شديم وقت ذبح اللَّه اكبر مىكنى همچنين در ذبح نفس كشتنى تن چو اسماعيل و جان همچون خليل كرد جان تكبير بر جسم نبيل گشت كشته تن ز شهوتها و آز شد به بسم اللَّه بسمل در نماز
شنيدن دقوقى در ميان نماز افغان آن كشتى كه غرق خواست شدن
آن دقوقى در امامت كرد ساز اندر آن ساحل در آمد در نماز و آن جماعت در پى او در قيام اينت زيبا قوم و بگزيده امام ناگهان چشمش سوى دريا فتاد چون شنيد از سوى دريا داد داد در ميان موج ديد او كشتيى در قضا و در بلا و زشتيى هم شب و هم ابر و هم موج عظيم اين سه تاريكى و از غرقاب بيم تند بادى همچو عزراييل خاست موجها آشوفت اندر چپ و راست اهل كشتى از مهابت كاسته نعرهى وا ويلها برخاسته دستها در نوحه بر سر مىزدند كافر و ملحد همه مخلص شدند با خدا با صد تضرع آن زمان عهدها و نذرها كرده به جان سر برهنه در سجود آنها كه هيچ رويشان قبله نديد از پيچ پيچ از همه اوميد ببريده تمام دوستان و خال و عم بابا و مام زاهد و فاسق شد آن دم متقى همچو در هنگام جان كندن شقى نى ز چپشان چاره بود و نى ز راست حيلهها چون مرد هنگام دعاست در دعا ايشان و در زارى و آه بر فلك ز ايشان شده دود سياه
دعا و شفاعت دقوقى در خلاص كشتى
چون دقوقى آن قيامت را بديد رحم او جوشيد و اشك او دويد گفت يا رب منگر اندر فعلشان دستشان گير اى شه نيكو نشان خوش سلامتشان به ساحل باز بر اى رسيده دست تو در بحر و بر اى كريم و اى رحيم سرمدى در گذار از بد سگالان اين بدى اى بداده رايگان صد چشم و گوش بىز رشوت بخش كرده عقل و هوش پيش از استحقاق بخشيده عطا ديده از ما جمله كفران و خطا اى عظيم از ما گناهان عظيم تو توانى عفو كردن در حريم ما ز آز و حرص خود را سوختيم وين دعا را هم ز تو آموختيم حرمت آن كه دعا آموختى در چنين ظلمت چراغ افروختى همچنين مىرفت بر لفظش دعا آن زمان چون مادران با وفا اشك مىرفت از دو چشمش و آن دعا بىخود از وى مىبرآمد بر سما آن دعاى بىخود آن خود ديگر است آن دعا ز او نيست گفت داور است آن دعا حق مىكند چون او فناست آن دعا و آن اجابت از خداست واسطهى مخلوق نى اندر ميان بىخبر ز آن لابه كردن جسم و جان بندگان حق رحيم و بردبار خوى حق دارند در اصلاح كار مهربان بىرشوتان ياريگران در مقام سخت و در روز گران هين بجو اين قوم را اى مبتلا هين غنيمت دارشان پيش از بلا رست كشتى از دم آن پهلوان و اهل كشتى را به جهد خود گمان كه مگر بازوى ايشان در حذر بر هدف انداخت تيرى از هنر پا رهاند روبهان را در شكار و آن ز دم دانند روباهان غرار عشقها با دم خود بازند كاين مىرهاند جان ما را در كمين روبها پا را نگه دار از كلوخ پا چو نبود دم چه سود اى چشم شوخ ما چو روباهيم و پاى ما كرام مىرهاندمان ز صد گون انتقام حيلهى باريك ما چون دم ماست عشقها بازيم با دم چپ و راست دم بجنبانيم ز استدلال و مكر تا كه حيران ماند از ما زيد و بكر طالب حيرانى خلقان شديم دست طمع اندر الوهيت زديم تا به افسون مالك دلها شويم اين نمىبينيم ما كاندر گويم در گوى و در چهى اى قلتبان دست وادار از سبال ديگران چون به بستانى رسى زيبا و خوش بعد از آن دامان خلقان گير و كش اى مقيم حبس چار و پنج و شش نغز جايى ديگران را هم بكش در هواى آن كه گويندت زهى بستهاى در گردن جانت زهى روبها اين دم حيلت را بهل وقف كن دل بر خداوندان دل دل تو اين آلوده را پنداشتى لاجرم دل ز اهل دل برداشتى خود روا دارى كه آن دل باشد اين كاو بود در عشق شير و انگبين لطف شير و انگبين عكس دل است هر خوشى را آن خوش از دل حاصل است پس بود دل جوهر و عالم عرض سايهى دل چون بود دل را غرض
انكار كردن آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقى و پريدن ايشان و ناپيدا شدن در پردهى غيب و حيران شدن دقوقى كه بر هوا رفتند يا بر زمين
چون رهيد آن كشتى و آمد به كام شد نماز آن جماعت هم تمام فجفجى افتادشان با همدگر كاين فضولى كيست از ما اى پدر هر يكى با آن دگر گفتند سر از پس پشت دقوقى مستتر گفت هر يك من نكردستم كنون اين دعا نى از برون نى از درون گفت مانا كاين امام ما ز درد بو الفضولانه مناجاتى بكرد گفت آن ديگر كه اى يار يقين مر مرا هم مىنمايد اين چنين او فضولى بوده است از انقباض كرد بر مختار مطلق اعتراض چون نگه كردم سپس تا بنگرم كه چه مىگويند آن اهل كرم يك از ايشان را نديدم در مقام رفته بودند از مقام خود تمام نى بچپ نى راست نى بالا نه زير چشم تيز من نشد بر قوم چير درها بودند گويى آب گشت نى نشان پا و نى گردى به دشت در قباب حق شدند آن دم همه در كدامين روضه رفتند آن رمه در تحير ماندم كاين قوم را چون بپوشانيد حق بر چشم ما آن چنان پنهان شدند از چشم او مثل غوطهى ماهيان در آب جو سالها در حسرت ايشان بماند عمرها در شوق ايشان اشك راند اى دقوقى با دو چشم همچو جو هين مبر اوميد ايشان را بجو از همهى كار جهان پرداخته كو و كو مىگو به جان چون فاخته هر كه را دل پاك شد از اعتلال آن دعايش مىرود تا ذو الجلال
-------- سایت خانم سینا: www.TrueLoveRumi.com برای گوش دادن به CDها به بخش Shop این سایت وارد شوید.توصیه میکنیم این مقاله را قبل از شرکت در جلسهی 102 بخوانید. ------------------
توجه:
جلسات بصورت Online
برگزار میشوند:
رمز ورود به اتاق kfem است.
رمز را به کسی ندهید.
برای مطمئن شدن از درست بودن ساعت شهر شما با ساعت 12 صبح شنبه(نیمه شب) تهران از این سایت استفاده کنید: جلسات Online در برنامهی سایت www.InSpeak.com برگزار میشوند. توجه: پس از دانلود کردن برنامهي InSpeak از بخش Download سايت فوق، براي خود id بسازيد و به برنامه وارد شويد و کمي با محيط برنامه آشنا شويد. اين برنامه مخصوص گفتگو است. سر ساعت جدول فوق، به بخش Groups سپس قسمت Public: Farsi & Dari وارد شويد. در ليست اتاقهاي گفتگو بدنبال اتاق
Iran Molana – Sharh e Masnawi va Ghazaliat
بگرديد و به آن وارد شويد. رمز ورود به اتاق kfem است. رمز را به کسی ندهید. توجه داشته باشيد که اين اتاق تنها در زمان اعلام شده در جدول فوق، باز است.
توجه: چنانچه عضو خبرنامه هستید، نیازی نیست دوباره تقاضای عضویت کنید! برای اینکه خبرنامهها را دریافت کنید، لازم است ایمیل
را به قسمت AddresBook یا Contacts سرویس ایمیل خود - Yahoo یا Gmail یا ... - Add کنید.
دانلود تمامی فایلهای صوتی از صفحه آرشیو کلی: به اين صفحه مراجعه نماييد: masnavi.4shared.com ------------------ لطفاً بوسیلهء فرم زیر حضور و نظر خود را اعلام فرمایید و دکمهء Submit را کلیک کنید: |
برای دانلود فایلهای صوتی و متن جلسات گذشته، به صفحهی آرشیو کلی مراجعه نمایید.