.: پیوندها :.
.: نظرسنجی :. .: خبـرنامه :.
|
برای شنیدن توضیحات صوتی درباره این برنامهها دکمهٔ پخش را کلیک کنید:
این صفحه جهت مدیریت
برنامههای اینترنتی شرح و تفسیر داستانهای مثنوی معنوی مولانا و نیز
غزلیات شمس تبریزی(مولانا) است. این برنامهها از سال 2003 میلادی بصورت
Online در سرویسهای مخصوص تلهکنفرانس مانند Paltalk ، Yahoo Messenger ،
inSpeak ، FarToFar و Woozab برگزار میشد و علاقمندان از ایران، اروپا،
امریکا، کانادا، استرالیا، هندوستان، روسیه و کشورهای دیگر بشکل Online
حضور مییافتند. (آرشیو تمامی جلسات برگزار شده بصورت صوتی (mp3) و نیز متن
(pdf) در
صفحه آرشیو قرار دارد و میتوانید بصورت رایگان آنها را دانلود
نموده و استفاده نمایید.)
.: خبـرنامه :.
بدین ترتیب
در لیست خبرنامهٔ سایت قرار میگیرید و هرگونه خبر جدید و برنامهٔ تازهای
که ارائه شود، از طریق پست الکترونیکتان به اطلاعتان خواهد رسید.
برای اینکه مطمئن شوید
خبرنامهها دریافت میکنید لازم است آدرس ایمیل مخصوص خبرنامه یعنی
Panevis.Newsletter@Gmail.com
را به بخش AddressBook یا
Contacts (دفترچه آدرس دوستانتان) بیافزایید(Add
کنید).
+ صفحه اصلی کل جلسات (مولانا، حافظ، سعدی ...)
+ گزارش و چکیدهٔ جلسات، در کلوب مثنوی معنوی مولانا
>---------------========--------------<
توضیحات کلی دربارهٔ استفاده از برنامهها: ( .: دانلود مستقیم توضیحات :. )
1. گوش دادن به هر بخش از برنامه در همین صفحه، با کلیک بروی دکمههای پخش صدا.
2. دانلود فایلهای صوتی: (به دوستان داخل ایران توصیه میکنیم ابتدا فایلها را دانلود کنند سپس از روی کامپیوتر خود پخش کنند)
الف. دانلود مستقیم:
ب. دانلود از صفحه آرشیو کلی: به این صفحه مراجعه کنید: صفحه آرشیو کلی
فایلهای صوتی هر جلسه، چند روز بعد از برگزاری آن، در صفحهٔ مخصوص آن جلسه و نیز در صفحهٔ آرشیو کلی قرار داده میشوند. >-----------==================================================----------<
جلسه صد و سی و دوم:
این جلسه در تاریخ یکشنبه 19 سپتامبر 2010 (28 شهریور 89) برگزار خواهد گردید. خبرنامهٔ این جلسه را بخوانید.
دوستان تازهوارد، قبل از شرکت در جلسات آنلاین، فایلهای جلسات ابتدایی و نیز صفحهٔ مقدمهٔ جلسات را گوش دهند و بخوانند.
مهم: جلسات در برنامهٔ Paltalk برگزار میگردد. راهنمای برنامهٔ پالتاک را با کلیک بروی اینجــا بخوانید، حتی اگر قبلاً از این برنامه استفاده کرده باشید. (نسخهٔ جدید برنامهٔ پالتاک را از صفحهٔ راهنمای پالتاک دانلود و نصب نمایید.)
----------------
برنامهٔ این جلسه: شرح و تفسیر ادامهٔ داستان جلسهٔ پیش و شرح رباعیاتی از مولانا
(قسمت اول این داستان در جلسهٔ قبل گفته شده است.)
دفتر پنجم، بیت 3495 به بعد
برای دانلود مستقیم این بخش، بروی لینک زیر راستکلیک کنید و Save Target As را انتخاب کنید:
رفتن امير خشم آلود براى گوشمال زاهد
مير چون آتش شد و بر جست راست گفت بنما خانهى زاهد كجاست تا بدين گرز گران كوبم سرش آن سر بىدانش مادر غرش او چه داند امر معروف از سگى طالب معروفى است و شهرگى تا بدين سالوس خود را جا كند تا به چيزى خويشتن پيدا كند كاو ندارد خود هنر الا همان كه تسلس مىكند با اين و آن مير بيرون جست دبوسى به دست نيم شب آمد به زاهد نيم مست خواست كشتن مرد زاهد را ز خشم مرد زاهد گشت پنهان زير پشم مرد زاهد مىشنيد از مير آن زير پشم آن رسن تابان نهان گفت در رو گفتن زشتى مرد آينه تاند كه رو را سخت كرد روى بايد آينه وار آهنين تات گويد روى زشت خود ببين
برای دانلود مستقیم این بخش، بروی لینک زیر راستکلیک کنید و Save Target As را انتخاب کنید:
حكايت مات كردن دلقك سيد شاه ترمذ را
شاه با دلقك همى شطرنج باخت مات كردش زود خشم شه بتاخت گفت شه شه و آن شه كبرآورش يك يك از شطرنج مىزد بر سرش كه بگير اينك شهت اى قلتبان صبر كرد آن دلقك و گفت الامان دست ديگر باختن فرمود مير او چنان لرزان كه عور از زمهرير باخت دست ديگر و شه مات شد وقت شه شه گفتن و ميقات شد بر جهيد آن دلقك و در كنج رفت شش نمد بر خود فگند از بيم تفت زير بالشها و زير شش نمد خفت پنهان تا ز زخم شه رهد گفت شه هى هى چه كردى چيست اين گفت شه شه شه شه اى شاه گزين كى توان حق گفت جز زير لحاف با تو اى خشم آور آتش سجاف اى تو مات و من ز زخم شاه مات مىزنم شه شه به زير رختهات چون محله پر شد از هيهاى مير وز لگد بر در زدن وز دار و گير خلق بيرون جست زود از چپ و راست كاى مقدم وقت عفو است و رضاست مغز او خشك است و عقلش اين زمان كمتر است از عقل و فهم كودكان زهد و پيرى ضعف در ضعف آمده و اندر آن زهدش گشادى ناشده رنج ديده گنج ناديده ز يار كارها كرده نديده مزد كار مر و را درد و مصيبت اين بس است كه در اين وادى پر خون بىكس است چشم پر درد و نشسته او به كنج رو ترش كرده فرو افكنده لنج نه يكى كحال كاو را غم خورد نىش عقلى كه به كحلى پى برد اجتهادى مىكند با حزر و ظن كار در بوك است تا نيكو شدن ز آن رهش دور است تا ديدار دوست كاو نجويد سر رئيسيش آرزوست ساعتى او با خدا اندر عتاب كه نصيبم رنج آمد زين حساب ساعتى با بخت خود اندر جدال كه همه پران و ما ببريده بال هر كه محبوس است اندر بو و رنگ گر چه در زهد است باشد خوش تنگ تا برون نايد از اين تنگين مناخ كى شود خويش خوش و صدرش فراخ زاهدان را در خلا پيش از گشاد كارد و استره نشايد هيچ داد كز ضجر خود را بدراند شكم غصهى آن بىمراديها و غم
برای دانلود مستقیم این بخش، بروی لینک زیر راستکلیک کنید و Save Target As را انتخاب کنید:
برای دانلود مستقیم این بخش، بروی لینک زیر راستکلیک کنید و Save Target As را انتخاب کنید:
انداختن مصطفى عليه السلام خود را از كوه حرى از وحشت دير نمودن جبرئيل عليه السلام و نمودن جبرئيل عليه السلام خود را به وى كه مينداز ترا دولتها در پيش است
مصطفى را هجر چون بفراختى خويش را از كوه مىانداختى تا بگفتى جبرئيلش هين مكن كه ترا بس دولت است از امر كن مصطفى ساكن شدى ز انداختن باز هجران آوريدى تاختن باز خود را سر نگون از كوه او مىفگندى از غم و اندوه او باز خود پيدا شدى آن جبرئيل كه مكن اين اى تو شاه بىبديل همچنين مىبود تا كشف حجاب تا بيابيد آن گهر را او ز جيب بهر هر محنت چو خود را مىكشند اصل محنتهاست اين چونش كشند از فدايى مردمان را حيرتى است هر يكى از ما فدايى سيرتى است اى خنك آن كه فدا كردست تن بهر آن كار زد فداى آن شدن هر يكى چون كه فدايى فنى است كاندر آن ره صرف عمر و كشتنى است بارى اين مقبل فداى اين فن است كاندر او صد زندگى در كشتن است عاشق و معشوق و عشقش بر دوام در دو عالم بهرهمند و نيك نام يا كرامى ارحموا اهل الهوى شانهم ورد التوى بعد التوى عفو كن اى مير بر سختى او در نگر در درد و بد بختى او تا ز جرمت هم خدا عفوى كند زلتت را مغفرت در آگند تو ز غفلت بس سبو بشكستهاى در اميد عفو دل در بستهاى عفو كن تا عفو يابى در جزا مىشكافد مو قدر اندر سزا
جواب گفتن امير مر آن شفيعان را و همسايگان زاهد را كه گستاخى چرا كرد و سبوى ما را چرا شكست من در اين باب شفاعت قبول نخواهم كرد كه سوگند خوردهام كه سزاى او را بدهم مير گفت او كيست كو سنگى زند بر سبوى ما سبو را بشكند چون گذر سازد ز كويم شير نر ترس ترسان بگذرد با صد حذر بندهى ما را چرا آزرد دل كرد ما را پيش مهمانان خجل شربتى كه به ز خون اوست ريخت اين زمان همچون زنان از ما گريخت ليك جان از دست من او كى برد گير همچون مرغ بالا بر پرد تير قهر خويش بر پرش زنم پر و بال مرده ريگش بر كنم گر رود در سنگ سخت از كوششم از دل سنگش كنون بيرون كشم من برانم بر تن او ضربتى كه بود قوادگان را عبرتى با همه سالوس با ما نيز هم داد او و صد چو او اين دم دهم خشم خون خوارش شده بد سركشى از دهانش مىبرآمد آتشى
دوم بار دست و پاى امير را بوسيدن و لابه كردن شفيعان و همسايگان زاهد آن شفيعان از دم هيهاى او چند بوسيدند دست و پاى او كاى امير از تو نشايد كين كشى گر بشد باده تو بىباده خوشى باده سرمايه ز لطف تو برد لطف آب از لطف تو حسرت خورد پادشاهى كن ببخشش اى رحيم اى كريم ابن الكريم ابن الكريم هر شرابى بندهى اين قد و خد جمله مستان را بود بر تو حسد هيچ محتاج مى گلگون نهاى ترك كن گلگونه تو گلگونهاى اى رخ چون زهرهات شمس الضحى اى گداى رنگ تو گلگونهها باده كاندر خنب مىجوشد نهان ز اشتياق روى تو جوشد چنان اى همه دريا چه خواهى كرد نم وى همه هستى چه مىجويى عدم اى مه تابان چه خواهى كرد گرد اى كه مه در پيش رويت روى زرد تو خوش و خوبى و كان هر خوشى تو چرا خود منت باده كشى تاج كرمناست بر فرق سرت طوق أَعْطَيْناكَ آويز برت جوهر است انسان و چرخ او را عرض جمله فرع و پايهاند و او غرض اى غلامت عقل و تدبيرات و هوش چون چنينى خويش را ارزان فروش خدمتت بر جمله هستى مفترض جوهرى چون نجده خواهد از عرض علم جويى از كتبها اى فسوس ذوق جويى تو ز حلوا اى فسوس بحر علمى در نمى پنهان شده در سه گز تن عالمى پنهان شده مى چه باشد يا سماع و يا جماع تا بجويى زو نشاط و انتفاع آفتاب از ذرهاى شد وام خواه زهرهاى از خمرهاى شد جام خواه جان بىكيفى شده محبوس كيف آفتابى حبس عقده اينت حيف
باز جواب گفتن امير ايشان را گفت نه نه من حريف آن ميم من به ذوق اين خوشى قانع نيم من چنان خواهم كه همچون ياسمين كژ همىگردم چنان گاهى چنين وارهيده از همه خوف و اميد كژ همىگردم به هر سو همچو بيد همچو شاخ بيد گردان چپ و راست كه ز بادش گونه گونه رقصهاست آن كه خو كردست با شادى مى اين خوشى را كى پسندد خواجه هى انبيا ز آن زين خوشى بيرون شدند كه سرشته در خوشى حق بدند ز انكه جانشان آن خوشى را ديده بود اين خوشيها پيششان بازى نمود با بت زنده كسى چون گشت يار مرده را چون در كشد اندر كنار
تفسير اين آيت كه وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَكه در و ديوار و عرصهى آن عالم و آب و كوزه و ميوه و درخت همه زندهاند و سخن گوى و سخن شنو و جهت آن فرمود مصطفى عليه السلام كه الدنيا جيفه و طلابها كلاب و اگر آخرت را حيات نبودى آخرت هم جيفه بودى، جيفه را براى مردگيش جيفه گويند نز براى بوى زشت و فرخجى آن جهان چون ذره ذره زندهاند نكته دانند و سخن گويندهاند در جهان مردهشان آرام نيست كاين علف جز لايق انعام نيست هر كه را گلشن بود بزم و وطن كى خورد او باده اندر گولخن جاى روح پاك عليين بود كرم باشد كش وطن سرگين بود بهر مخمور خدا جام طهور بهر اين مرغان كور اين آب شور هر كه عدل عمرش ننمود دست پيش او حجاج خونى عادل است دختران را لعبت مرده دهند كه ز لعب زندگان بىآگهند چون ندارند از فتوت زور و دست كودكان را تيغ چوبين بهتر است كافران قانع به نقش انبيا كه نگاريدهست اندر ديرها ز آن مهان ما را چو دور روشنى است هيچمان پرواى نقش سايه نيست اين يكى نقشش نشسته در جهان و آن دگر نقشش چو مه در آسمان اين دهانش نكته گويان با جليس و آن دگر با حق به گفتار و انيس گوش ظاهر اين سخن را ضبط كن گوش جانش جاذب اسرار كن چشم ظاهر ضابط حليهى بشر چشم سر حيران ما زاغَ البصر پاى ظاهر در صف مسجد صواف پاى معنى فوق گردون در طواف جزو جزوش را تو بشمر همچنين اين درون وقت و آن بيرون حين اين كه در وقت است باشد تا اجل و آن دگر يار ابد قرن ازل هست يك نامش ولى الدولتين هست يك نعتش امام القبلتين خلوت و چله بر او لازم نماند هيچ غيمى مر و را غايم نماند قرص خورشيد است خلوت خانهاش كى حجاب آرد شب بيگانهاش علت و پرهيز شد بحران نماند كفر او ايمان شد و كفران نماند چون الف از استقامت شد به پيش او ندارد هيچ از اوصاف خويش گشت فرد از كسوهى خوهاى خويش شد برهنه جان به جان افزاى خويش چون برهنه رفت پيش شاه فرد شاهش از اوصاف قدسى جامه كرد خلعتى پوشيد از اوصاف شاه بر پريد از چاه بر ايوان جاه اين چنين باشد چو دردى صاف گشت از بن طشت آمد او بالاى طشت در بن طشت ار چه بود او دردناك شومى آميزش اجزاى خاك يار ناخوش پر و بالش بسته بود ور نه او در اصل بس برجسته بود چون عتاب اهْبِطُوا انگيختند همچو هاروتش نگون آويختند بود هاروت از ملاك آسمان از عتابى شد معلق همچنان سر نگون ز آن شد كه از سر دور ماند خويش را سر ساخت و تنها پيش راند آن سبد خود را چو پر از آب ديد كرد استغنا و از دريا بريد بر جگر آبش يكى قطره نماند بحر رحمت كرد و او را باز خواند رحمتى بىعلتى بىخدمتى آيد از دريا مبارك ساعتى اللَّه اللَّه گرد دريا بار گرد گر چه باشند اهل دريا بار زرد تا كه آيد لطف بخشايشگرى سرخ گردد روى زرد از گوهرى زردى رو بهترين رنگهاست ز انكه اندر انتظار آن لقاست ليك سرخى بر رخى كان لامع است بهر آن آمد كه جانش قانع است كه طمع لاغر كند زرد و ذليل نيست او از علت ابدان عليل چون ببيند روى زرد بىسقم خيره گردد عقل جالينوس هم چون طمع بستى تو در انوار هو مصطفى گويد كه ذلت نفسه نور بىسايه لطيف و عالى است آن مشبك سايهى غربالى است عاشقان عريان همىخواهند تن پيش عنينان چه جامه چه بدن روزه داران را بود آن نان و خوان خر مگس را چه ابا چه ديگدان
دگر بار استدعاى شاه از اياز كه تاويل كار خود بگو و مشكل منكران را و طاعنان را حل كن كه ايشان را در آن التباس رها كردن مروت نيست
---------
چهار رباعی از مولانا:
---------
فایلهای متن خلاصه برداری شدهٔ جلسات اول تا سیزدهم، توسط خانم سوگند:
.: تمامی سیزده فایل فوق بصورت pdf در یک فایل :.
-------------- معرفی لینک "مقدمهٔ جلسات شرح مثنوی" تهیه شده توسط آقا و خانم اسلامی: دوستان تازهوارد حتماً لینک فوق را مطالعه نمایند. ------------------- جلسات پیش:
دانلود تمامی فایلهای صوتی جلسات گذشته از طریق مراجعه به صفحهٔ آرشیو: به این صفحه مراجعه نماييد.
برای سفارش CDها یا DVD مجموعه فایل های صوتی(MP3) و متن(PDF) جلسات گذشته، اینجا کلیک کنید.
چنانچه عضو خبرنامه نیستید، و مایلید عضو شوید، اینجــا کلیک کنید. ------------------ شما میتوانید بوسیلهٔ فرم زیر پیام و نظر خود درباره این برنامه را بنویسید. سپس دکمهء Submit را کلیک کنید: |
برای دانلود فایلهای صوتی و متن جلسات گذشته، به صفحهی آرشیو کلی مراجعه نمایید.