ثبتنام در خبـرنامه
برای عضویت در خبرنامه، آدرس دقیق ایمیل خود را در کادر زیر وارد کرده و دکمهٔ عضویت را کلیک کنید: لوگوی جلسات نظرسنجی پیـوندها
تازهترین خبرنامه
آرشیو آنلاین جلسات شرح مثنوی معنوی
سفارش DVD آرشیو جلسات شرح مثنوی راهنمای جامع برنامهٔ Paltalk صفحهٔ جلسات شرح مثنوی در facebook سایت محمدجعفر مصفا کلوب مثنوی معنوی مولانا معرفی کتاب، CD ، مقاله، سایت و وبلاگ کتابخانه شعر رادیو حافظ رادیو سعدی رادیو مولانا کتابهای صوتی خودشناسی لغتنامه فارسی به فارسی صفحه اصلی کل جلسات (مولانا، حافظ، سعدی ...) آرشیو صوتی و متن بروی کلمهٔ "مثنوی معنوی" کلیک کنید: پادکست جلسات شرح مثنوی معنوی مولانابروی تصویر iPod کلیک کنید: سفارش DVD تمامی جلسات برگزار شدهٔ شرح مثنوی بروی تصویر DVD کلیک کنید: اهدای کمک به برنامهها بروی کلمهٔ Donate کلیک کرده و توضیحات را بخوانید: تماس با ما برای ارتباط با تیم گردانندهٔ جلسات، پیام خود را به آدرس زیر ایمیل نمایید:
کلوب جلسات شرح مثنوی در سایت facebook :
جستجو
|
|
<---- برای شنیدن
توضیحات مربوط به جلسات آنلاین شرح مثنوی و غزلیات مولانا بر روی دکمهٔ پخش کنار صفحه کلیک
کنید
»
معرفی:
این وبلاگ جهت مدیریت جلسات
اینترنتی(تلهکنفرانس) شرح و تفسیر داستانهای مثنوی معنوی مولانا و
نیز شرح غزلیات شمس تبریزی(دیوان شمس) است. این جلسات از سال 2003
میلادی بصورت Online در سرویسهای مخصوص تلهکنفرانس مانند Paltalk
، Yahoo Messenger ، inSpeak ، FarToFar و Woozab برگزار میشد و علاقمندان از ایران، اروپا، امریکا، کانادا، استرالیا، هندوستان،
روسیه و کشورهای دیگر بشکل Online حضور مییافتند. آرشیو تمامی
جلسات برگزار شده بصورت صوتی (mp3) و نیز متن (pdf) در
صفحهٔ آرشیو قرار دارد و میتوانید بصورت رایگان آنها را
دانلود نموده و استفاده نمایید.
در ماه مارس سال 2008 بعلت ضعیف شدن شدید خط اینترنت در ایران برگزاری این جلسات بصورت Online برای مدتی متوقف شد و بمدتی برنامهها بشکل ارسال خبرنامه ارائه گردید و چندین جلسه بصورت Offline برگزار شد. اما از جلسه 101 به بعد، برنامهها دوباره بشکل Online برگزار میشوند. بدین شکل که: ابتدا در خبرنامه جلسات عضو میشوید، سپس هر هفته یا هر ده روز یکبار به ایمیل شما خبرنامه فرستاده میشود و در این خبرنامه، توضیحات، دستور کار و برنامهٔ جلسهٔ آنلاین، روز و زمان برگزاری جلسه و نحوهٔ شرکت در جلسهٔ آنلاین همه آورده میشود. نمونهٔ خبرنامههای ارسال شده برای اعضاء را در صفحهٔ تازهترین خبرنامه(در قسمت آرشیو آن) میتوانید ببینید. » عضویت در خبرنامه: بنابراین جهت استفاده و ارتباط با این برنامهها، لازم است در خبرنامه(Newsletter) عضو شوید: جهت عضویت، در سمت راست این صفحه، در قسمت خبرنامه، یا در کادر پایین، آدرس email خود را بدقت وارد نمایید، و آنگاه دکمهٔ "عضویت" را کلیک نمایید:
پس از تأیید
ایمیل عضویت در خبرنامه، لازم است برای اینکه مطمئن شوید ایمیلهای
خبرنامه در فولدر Spam ، Bulk یا Junk ایمیلتان نرود، آدرس ایمیل
Panevis.Newsletter@Gmail.com را به
بخش Contacts سرویس ایمیل خود اضافه(Add) نمایید.
توجه:
عضویت به
روش فوق، بصورت اتوماتیک است و توسط سایت گوگل
انجام میشود. اگر نمیتوانید بوسیله روش فوق عضو شوید، میتوانید
یک ایمیل با موضوع Molana Newsletter به آدرس
Panevis.Newsletter@Gmail.com
ارسال نمایید تا شما را عضو کنیم.
خبرنامهها معمولاًً هر دو هفته یکبار، چهارشنبه یا پنجشنبه، و با عنوان Newsletter از طرف Panevis به ایمیل شما ارسال میشود. چنانچه آنها را در فولدر Inbox خود دریافت نمیکنید، فولدر Spam ، Bulk یا Junk خود را چک نمایید. نمونهٔ خبرنامههای ارسال شده برای اعضاء را در صفحهٔ تازهترین خبرنامه(در قسمت آرشیو آن) میتوانید ببینید.
»
آرشیو جلسات برگزار شده: اعضای جدید، حتماْ
فایل صدای جلسات گذشته (بخصوص جلسهٔ اول تا دوازدهم) را گوش
دهند. مباحث این جلسات بهم مرتبطند. آرشیو فایلهای صوتی جلسات
گذشته همراه با متن اشعار مورد شرح و تفسیر، در
صفحهٔ آرشیو آمده است. به
صفحهٔ آرشیو مراجعه نموده و فایلها را دانلود
نمائید و بوسیله هر گوشی مبایل، mp3 player یا هر دستگاه و
برنامه پخشکننده mp3 میتوانید از فایلهای صوتی استفاده
نمائید. DVD کامل آرشیو را نیز میتوانید از طریق
صفحهٔ آرشیو سفارش دهید.
توصیه: از بخش "پیوندها"
در ستون سمت راست صفحه حتماً دیدن کنید. همچنین اطلاعات مفید
زیادی دربارهٔ این جلسات در ستون سمت راست همین صفحه آورده شده
است.
>---------------========--------------<
توضیحات کلی
دربارهٔ استفاده از برنامهها:
بروی دکمهٔ
پخش صدا کلیک کنید.
فایلهای صوتی هر جلسه، چند روز بعد از برگزاری آن، در صفحهٔ مخصوص آن جلسه و نیز در صفحهٔ آرشیو قرار داده میشوند.
>-----------===============================================----------<
جلسهٔ چهلم:
دوستان تازهوارد، قبل از شرکت در جلسات آنلاین، فایلهای جلسات ابتدایی و نیز صفحهٔ مقدمهٔ جلسات را گوش دهند و بخوانند.
مهم:
جلسات در برنامهٔ Paltalk
برگزار میگردد.
راهنمای جامع برنامهٔ پالتاک را
با کلیک بروی اینجــا
میتوانید بخوانید. اگر قبلاً برنامه پالتاک
را نصب کرده بودید، لازم است آن را دوباره دانلود و نصب کنید.
این برنامه update شده است.
-------- » برنامهٔ این جلسه: (داستان روستایی و شهری) بخش دوم - این داستان در سه جلسه شرح شده است. ادامه شرح و تفسیر داستان "فريفتن روستايى شهرى را و به دعوت خواندن به لابه و الحاح بسيار" از دفتر سوم مثنوی معنوی، بيت 236 به بعد + متن حکایات مورد بررسی در این جلسه در ادامه آمده است. » شنیدن و دانلود فایلهای صوتی این جلسه: با مراجعه به صفحهٔ آرشیو میتوانید فایلهای صوتی این جلسه را دانلود کنید. -> صفحهٔ آرشیو
+
پس از خواندن داستان، در
صورت تمایل، نظر و
تفسیر خود را از طریق بخش "پیامها و نظرات" در پایین صفحه،
ارسال نمائید. دفتر سوم، بيت 236 به بعد
فريفتن روستايى شهرى را و به دعوت خواندن به لابه و الحاح بسيار
اى برادر بود اندر ما مضى شهريى با روستايى آشنا روستايى چون سوى شهر آمدى خرگه اندر كوى آن شهرى زدى دو مه و سه ماه مهمانش بدى بر دكان او و بر خوانش بدى هر حوايج را كه بوديش آن زمان راست كردى مرد شهرى رايگان رو به شهرى كرد و گفت اى خواجه تو هيچ مىنايى سوى ده فرجه جو اللَّه اللَّه جمله فرزندان بيار كاين زمان گلشن است و نوبهار يا به تابستان بيا وقت ثمر تا ببندم خدمتت را من كمر خيل و فرزندان و قومت را بيار در ده ما باش سه ماه و چهار كه بهاران خطهى ده خوش بود كشت زار و لالهى دل كش بود وعده دادى شهرى او را دفع حال تا بر آمد بعد وعده هشت سال او به هر سالى همىگفتى كه كى عزم خواهى كرد كامد ماه دى او بهانه ساختى كامسالمان از فلان خطه بيامد ميهمان سال ديگر گر توانم وارهيد از مهمات آن طرف خواهم دويد گفت هستند آن عيالم منتظر بهر فرزندان تو اى اهل بر باز هر سالى چو لكلك آمدى تا مقيم قبهء شهرى شدى خواجه هر سالى ز زر و مال خويش خرج او كردى گشادى بال خويش آخرين كرت سه ماه آن پهلوان خوان نهادش بامدادان و شبان از خجالت باز گفت او خواجه را چند وعده چند بفريبى مرا گفت خواجه جسم و جانم وصلجوست ليك هر تحويل اندر حكم هوست آدمى چون كشتى است و بادبان تا كى آرد باد را آن بادران باز سوگندان بدادش كاى كريم گير فرزندان بيا بنگر نعيم دست او بگرفت سه كرت به عهد كالله الله زو بيا بنماى جهد بعد ده سال و به هر سالى چنين لابهها و وعدههاى شكرين كودكان خواجه گفتند اى پدر ماه و ابر و سايه هم دارد سفر حقها بر وى تو ثابت كردهاى رنجها در كار او بس بردهاى او همىخواهد كه بعضى حق آن واگزارد چون شوى تو ميهمان بس وصيت كرد ما را او نهان كه كشيدش سوى ده لابهكنان گفت حق است اين ولى اى سيبويه اتق من شر من أحسنت اليه دوستى تخم دم آخر بود ترسم از وحشت كه آن فاسد شود صحبتى باشد چو شمشير قطوع همچو دى در بوستان و در زروع صحبتى باشد چو فصل نو بهار زو عمارتها و دخل بىشمار حزم آن باشد كه ظن بد برى تا گريزى و شوى از بد برى روى صحرا هست هموار و فراخ هر قدم دامى است كم ران اوستاخ(گستاخ، بي پروا) آن بز كوهى دود كه دام كو چون بتازد دامش افتد در گلو آن كه مىگفتى كه كو اينك ببين دشت مىديدى نمىديدى كمين بىكمين و دام و صياد اى عيار دنبه كى باشد ميان كشتزار آن كه گستاخ آمدند اندر زمين استخوان و كلههاشان را ببين چون به گورستان روى اى مرتضى استخوانشان را بپرس از ما مضى تا به ظاهر بينى آن مستان كور چون فرو رفتند در چاه غرور چشم اگر دارى تو كورانه ميا ور ندارى چشم دست آور عصا آن عصاى حزم و استدلال را چون ندارى ديد مىكن پيشوا ور عصاى حزم و استدلال نيست بىعصا كش بر سر هر ره مهايست گام ز آن سان نه كه نابينا نهد تا كه پا از چاه و از سگ وارهد لرزلرزان و به ترس و احتياط مىنهد پا تا نيفتد در خباط (مهلکه khobaat) اى زدودى جسته در نارى شده لقمه جسته لقمهى مارى شده .... هر طرف غولى همىخواند ترا كاى برادر راه خواهى هين بيا رهنمايم همرهت باشم رفيق من قلاووزم در اين راه دقيق نى قلاووز است و نى ره داند او يوسفا كم رو سوى آن گرگ خو حزم اين باشد كه نفريبد ترا چرب و نوش و دامهاى اين سرا كه نه چربش دارد و نى نوش او سحر خواند مىدمد در گوش او كه بيا مهمان ما اى روشنى خانه آن تست و تو آن منى حزم آن باشد كه گويى تخمهام (بسيار خوردهام) يا سقيمم(بيمار) خستهء اين دخمهام يا سرم درد است درد سر ببر يا مرا خوانده ست آن خالو پسر ز انكه يك نوشت دهد با نيشها كه بكارد در تو نوشش ريشها زر اگر پنجاه اگر شصتت دهد ماهيا او گوشت در شستت دهد گر دهد، خود كى دهد آن پر حيل جوز پوسيده ست گفتار دغل ژغژغ آن عقل و مغزت را برد صد هزاران عقل را يك نشمرد يار تو خورجين تست و كيسهات گر تو رامينى مجو جز ويسهات ويسه و معشوق تو هم ذات توست وين برونيها همه آفات تو حزم آن باشد كه چون دعوت كنند تو نگويى مست و خواهان منند دعوت ايشان صفير مرغ دان كه كند صياد در مكمن نهان مرغ مرده پيش بنهاده كه اين مىكند اين بانگ و آواز و حنين مرغ پندارد كه جنس اوست او جمع آيد، بردردشان پوست او جز مگر مرغى كه حزمش داد حق تا نگردد گيج آن دانه و ملق(چاپلوسي) هست بىحزمى پشيمانى يقين بشنو اين افسانه را در شرح اين ....
بقيهء داستان رفتن خواجه به دعوت روستايى سوى ده
شد ز حد، هين باز گرد اى يار گرد روستايى، خواجه را بين خانه بر قصهء اهل سبا يك گوشه نه آن بگو كان خواجه چون آمد به ده روستايى در تملق شيوه كرد تا كه حزم خواجه را كاليوه(گيج) كرد از پيام اندر پيام او خيره شد تا زلال حزم خواجه تيره شد هم از اينجا كودكانش در پسند نرتع و نلعب به شادى مىزدند همچو يوسف كش ز تقدير عجب نرتع و نلعب ببرد از ظل آب آن نه بازى بلكه جانبازى است آن حيله و مكر و دغاسازى است آن هر چه از يارت جدا اندازد آن مشنو آن را كان زيان دارد زيان گر بود آن سود صد در صد مگير بهر زر مگسل ز گنجور اى فقير
دعوت باز بطان را از آب به صحرا
باز گويد بط را كز آب خيز تا ببينى دشتها را قند ريز بط عاقل گويدش اى باز دور آب ما را حصن و امن است و سرور ديو چون باز آمد اى بطان شتاب هين به بيرون كم رويد از حصن آب باز را گويند رو رو باز گرد از سر ما دستدار اى پاىمرد حصن ما را قند و قندستان ترا من نخواهم هديهات بستان ترا چون كه جان باشد نيايد لوت كم چون كه لشكر هست كم نايد علم خواجهء حازم بسى عذر آوريد بس بهانه كرد با ديو مريد گفت اين دم كارها دارم مهم گر بيايم آن نگردد منتظم شاه كارى ناز كم فرموده است ز انتظارم شاه شب نغنوده است من نيازم ترك امر شاه كرد من نتانم شد بر شه روى زرد هر صباح و هر مسا سرهنگ خاص مىرسد از من همىجويد مناص تو روا دارى كه آيم سوى ده تا در ابرو افكند سلطان گره
بعد از آن درمان خشمش چون كنم زنده خود را زين مگر مدفون كنم زين نمط او صد بهانه باز گفت حيلهها با حكم حق نفتاد جفت گر شود ذرات عالم حيله پيچ با قضاى آسمان هيچند هيچ چون گريزد اين زمين از آسمان چون كند او خويش را از وى نهان هر چه آيد ز آسمان سوى زمين نى مفر دارد نه چاره نى كمين چون قضا آهنگ نارنجات كرد روستايى شهريى را مات كرد با هزاران حزم خواجه مات شد ز آن سفر در معرض آفات شد اعتمادش بر ثبات خويش بود گر چه كه بد نيم سيلش در ربود چون قضا بيرون كند از چرخ سر عاقلان گردند جمله كور و كر ... روان شدن خواجه به سوى ده
خواجه در كار آمد و تجهيز ساخت مرغ عزمش سوى ده اشتاب تاخت اهل و فرزندان سفر را ساختند رخت را بر گاو عزم انداختند شادمانان و شتابان سوى ده كه برى خورديم از ده، مژده ده مقصد ما را چراگاه خوش است يار ما آن جا كريم و دل كش است با هزاران آرزومان خوانده است بهر ما غرس كرم بنشانده است ما ذخيرهى ده زمستان دراز از بر او سوى شهر آريم باز بلكه باغ ايثار راه ما كند در ميان جان خودمان جا كند عجلوا أصحابنا كي تربحوا عقل مىگفت از درون لا تفرحوا شاد از وى شو مشو از غير وى او بهار است و دگرها ماه دى هر چه غير اوست استدراج توست گر چه تخت و ملك توست و تاج توست شاد از غم شو كه غم دام لقاست اندر اين ره سوى پستى ارتقاست غم يكى گنج است و رنج تو چو كان ليك كى درگيرد اين در كودكان كودكان چون نام بازى بشنوند جمله با خر گور هم تگ مىدوند اى خران كور اين سو دامهاست در كمين اين سوى خون آشامهاست تيرها پران كمان پنهان ز غيب بر جوانى مىرسد صد تير شيب گام در صحراى دل بايد نهاد ز انكه در صحراى گل نبود گشاد ايمن آباد است دل اى دوستان چشمهها و گلستان در گلستان عج إلى القلب و سر يا ساريه فيه أشجار و عين جاريه ده مرو ده مرد را احمق كند عقل را بىنور و بىرونق كند ده چه باشد شيخ واصل ناشده دست در تقليد و حجت در زده پيش شهر عقل كلى اين حواس چون خران چشم بسته در خراس بهر حق اين را رها كن يك نفس تا خر خواجه بجنباند جرس
رفتن خواجه و قومش به سوى ده
خواجه و بچگان جهازى ساختند بر ستوران جانب ده تاختند شادمانه سوى صحرا راندند سافروا كى تغنموا برخواندند كز سفرها ماه، كيخسرو شود بىسفرها ماه، كى خسرو شود از سفر بيدق شود فرزين راد وز سفر يابيد يوسف صد مراد روز روى از آفتابى سوختند شب ز اختر راه مىآموختند خوب گشته پيش ايشان راه زشت از نشاط ده شده ره چون بهشت تلخ از شيرين لبان خوش مىشود خار از گلزار دل كش مىشود حنظل از معشوق خرما مىشود خانه از همخانه صحرا مىشود اى بسا از نازنينان خار كش بر اميد گلعذار ماهوش اى بسا حمال گشته پشت ريش از براى دل بر مه روى خويش كرده آهنگر جمال خود سياه تا كه شب آيد ببوسد روى ماه خواجه تا شب بر دكانى چار ميخ ز انكه سروى در دلش كردست بيخ تاجرى دريا و خشكى مىرود آن به مهر خانهشينى مىدود هر كه را با مرده سودايى بود بر اميد زنده سيمايى بود آن دروگر روى آورده به چوب بر اميد خدمت مه روى خوب بر اميد زندهاى كن اجتهاد كاو نگردد بعد روزى دو جماد مونسى مگزين خسى را از خسى عاريت باشد در او آن مونسى كان خوشى در قلبها عاريتى است زير زينت مايه بىزينتى است زر ز روى قلب در كان مىرود سوى آن كان رو تو هم كان مىرود نور از ديوار تا خور مىرود تو بدان خور رو كه در خور مىرود زين سپس بستان تو آب از آسمان چون نديدى تو وفا در ناودان زر گمان بردند بسته در گره مىشتابيدند مغروران به ده همچنين خندان و رقصان مىشدند سوى آن دولاب چرخى مىزدند چون همىديدند مرغى مىپريد جانب ده صبر جامه مىدريد هر كه مىآمد ز ده از سوى او بوسه مىدادند خوش بر روى او كه تو روى يار ما را ديدهاى پس تو جان را جان و ما را ديدهاى
نواختن مجنون آن سگ را كه مقيم كوى ليلى بود
همچو مجنون كاو سگى را مىنواخت بوسهاش مىداد و پيشش مىگداخت گرد او مىگشت خاضع در طواف هم جلاب شكرش مىداد صاف بو الفضولى گفت اى مجنون خام اين چه شيد است اين كه مىآرى مدام ... گر ز شادى خواجه آگاهت كنم ترسم اى رهرو كه بىگاهت كنم مختصر كردم، چو آمد ده پديد خود نبود آن ده ره ديگر گزيد قرب ماهى ده به ده مىتاختند ز انكه راه ده نكو نشناختند هر كه در ره بىقلاووزى رود هر دو روزه راه صد ساله شود هر كه تازد سوى كعبه بىدليل همچو اين سر گشتگان گردد ذليل هر كه گيرد پيشهء بىاوستا ريشخندى شد به شهر و روستا
رسيدن خواجه و قومش به ده و ناديده و ناشناخته آوردن روستايى ايشان را
بعد ماهى چون رسيدند آن طرف بىنوا ايشان ستوران بىعلف روستايى بين كه از بد نيتى مىكند بعد اللتيا و التي روى پنهان مىكند ز ايشان به روز تا سوى باغش بنگشايند پوز آن چنان رو كه همه زرق و شر است از مسلمانان نهان اوليتر است چون بپرسيدند و خانهش يافتند همچو خويشان سوى در بشتافتند در فرو بستند اهل خانهاش خواجه شد زين كژ روى ديوانهوش ليك هنگام درشتى هم نبود چون در افتادى به چه تيزى چه سود بر درش ماندند ايشان پنج روز شب به سرما روز خود خورشيد سوز نى ز غفلت بود ماندن نى خرى بلكه بود از اضطرار و بىخورى با لئيمان بسته نيكان ز اضطرار شير مردارى خورد از جوع زار او همىديدش همىكردش سلام كه فلانم من مرا اين است نام گفت باشد من چه دانم تو كىاى يا پليدى يا قرين پاكىاى گفت اين دم با قيامت شد شبيه تا برادر شد يفر من اخيه شرح مىكردش كه من آنم كه تو لوتها خوردى ز خوان من دو تو آن فلان روزت خريدم آن متاع كل سر جاوز الاثنين شاع سر مهر ما شنيدستند خلق شرم دارد رو چو نعمت خورد حلق او همىگفتش چه گويى ترهات نى ترا دانم نه نام تو نه جات پنجمين شب ابر و بارانى گرفت كاسمان از بارشش دارد شگفت چون رسيد آن كارد اندر استخوان حلقه زد خواجه كه مهتر را بخوان چون به صد الحاح آمد سوى در گفت آخر چيست اى جان پدر گفت من آن حقها بگذاشتم ترك كردم آن چه مىپنداشتم پنج ساله رنج ديدم پنج روز جان مسكينم در اين گرما و سوز يك جفا از خويش و از يار و تبار در گرانى هست چون سيصد هزار ز انكه دل ننهاد بر جور و جفاش جانش خوگر بود با لطف و وفاش هر چه بر مردم بلا و شدت است اين يقين دان كز خلاف عادت است گفت اى خورشيد مهرت در زوال گر تو خونم ريختى كردم حلال امشب باران به ما ده گوشهاى تا بيابى در قيامت توشهاى گفت يك گوشه است آن باغبان هست اينجا گرگ را او پاسبان در كفش تير و كمان از بهر گرگ تا زند گر آيد آن گرگ سترگ گر تو آن خدمت كنى جا آن تست ور نه جاى ديگرى فرماى جست گفت صد خدمت كنم تو جاى ده آن كمان و تير در كفم بنه من نخسبم حارسى رز كنم گر بر آرد گرگ سر تيرش زنم بهر حق مگذارم امشب اى دو دل آب باران بر سر و در زير گل گوشهاى خالى شد و او با عيال رفت آن جا جاى تنگ و بىمجال چون ملخ بر همدگر گشته سوار از نهيب سيل اندر كنج غار شب همه شب جمله گويان اى خدا اين سزاى ما سزاى ما سزا اين سزاى آن كه شد يار خسان يا كسى كرد از براى ناكسان اين سزاى آن كه اندر طمع خام ترك گويد خدمت خاك كرام خاك پاكان ليسى و ديوارشان بهتر از عام و رز و گلزارشان بندهى يك مرد روشن دل شوى به كه بر فرق سر شاهان روى از ملوك خاك جز بانگ دهل تو نخواهى يافت اى پيك سبل شهريان خود رهزنان نسبت به روح روستايى كيست گيج و بىفتوح اين سزاى آن كه بىتدبير عقل بانگ غولى آمدش بگزيد نقل چون پشيمانى ز دل شد تا شغاف ز آن سپس سودى ندارد اعتراف آن كمان و تير اندر دست او گرگ را جويان به شب او سو به سو گرگ بروى خود مسلط چون شرر گرگ جويان و ز گرگ او بىخبر هر پشه هر كيك چون گرگى شده اندر آن ويرانهشان زخمى زده فرصت آن پشه راندن هم نبود از نهيب حملهء گرگ عنود تا نبايد گرگ آسيبى زند روستايى ريش خواجه بر كند اين چنين دندان كنان تا نيم شب جانشان از ناف مىآمد به لب ناگهان تمثال گرگ هشتهاى سر بر آورد از فراز پشتهاى تير را بگشاد آن خواجه ز شست زد بر آن حيوان كه تا افتاد پست اندر افتادن ز حيوان باد جست روستايى هاى كرد و كوفت دست! ناجوانمردا كه خر كرهء من است! گفت نى اين گرگ چون آهرمن است اندر او اشكال گرگى ظاهر است شكل او از گرگى او مخبر است گفت نى بادى كه جست از فرج وى مىشناسم همچنانك آبى ز مى كشتهاى خر كرهام را در رياض كه مبادت بسط هرگز ز انقباض گفت نيكوتر تفحص كن شب است شخصها در شب ز ناظر محجب است شب غلط بنمايد و مبدل بسى ديد صايب شب ندارد هر كسى هم شب و هم ابر و هم باران ژرف اين سه تاريكى غلط آرد شگرف گفت آن بر من چو روز روشن است مىشناسم، باد خر كرهء من است! در ميان بيست باد آن باد را مىشناسم چون مسافر زاد را! خواجه بر جست و بيامد ناشكفت روستايى را گريبانش گرفت كابله طرار شيد آوردهاى؟! بنگ و افيون هر دو با هم خوردهاى؟! در سه تاريكى شناسى باد خر چون ندانى مر مرا اى خيرهسر؟! آن كه داند نيم شب گوساله را چون نداند همره ده ساله را؟! خويشتن را واله و عارف كنى خاك در چشم مروت مىزنى كه مرا از خويش هم آگاه نيست در دلم گنجاى جز الله نيست آن چه دى خوردم از آنم ياد نيست اين دل از غير تحير شاد نيست عاقل و مجنون حقم ياد آر در چنين بىخويشيم معذور دار آن كه مردارى خورد يعنى نبيذ شرع او را سوى معذوران كشيد مست و بنگى را طلاق و بيع نيست همچو طفل است او معاف و معتفى است مستيى كايد ز بوى شاه فرد صد خم مى در سر و مغز آن نكرد لاف درويشى زنى و بىخودى هاى و هوى مستيان ايزدى؟! كه زمين را من ندانم ز آسمان امتحانت كرد غيرت، امتحان باد خر كره چنين رسوات كرد هستى نفى تو را اثبات كرد مست حق بيدار گردد از دبور مست حق نايد به خود تا نفخ صور بادهء حق راست باشد نى دروغ دوغ خوردى، دوغ خوردى، دوغ، دوغ ساختى خود را جنيد و بايزيد رو كه نشناسم تبر را از كليد بد رگى و منبلى و حرص و آز چون كنى پنهان به شيد اى مكر ساز؟! خويش را منصور حلاجى كنى آتشى در پنبهء ياران زنى كه بنشناسم عمر از بو لهب باد كرهء خود شناسم نيم شب اى خرى كاين از تو خر باور كند خويش را بهر تو كور و كر كند خويش را از رهروان كمتر شمر تو حريف رهزناني، گه مخور! باز پر از شيد سوى عقل تاز كى پرد بر آسمان پر مجاز آن چنان مستى مباش اى بىخرد كه به عقل آيد پشيمانى خورد بلك از آن مستان كه چون مى مىخورند عقلهاى پخته حسرت مىبرند اى گرفته همچو گربه موش پير گر از آن مى شير گيرى، شير گير اى بخورده از خيالى جام هيچ همچو مستان حقايق بر مپيچ مىفتى اين سو و آن سو مستوار اى تو اين سو نيستت ز آن سو گذار گر بدان سو راه يابى بعد از آن گه بدين سو گه بدان سو سر فشان جمله اين سويى از آن سو گپ مزن چون ندارى مرگ هرزه جان مكن پس به يك سوزن تهى گردى ز باد اين چنين فربه تن عاقل مباد كوزهها سازى ز برف اندر شتا كى كند چون آب بيند آن وفا
افتادن شغال در خم رنگ و رنگين شدن و دعوى طاوسى كردن ميان شغالان
آن شغالى رفت اندر خم رنگ اندر آن خم كرد يك ساعت درنگ پس بر آمد پوستش رنگين شده كه منم طاوس عليين شده پشم رنگين رونق خوش يافته آفتاب آن رنگها بر تافته ديد خود را سبز و سرخ و فور و زرد خويشتن را بر شغالان عرضه كرد جمله گفتند اى شغالك حال چيست؟ كه ترا در سر نشاط ملتويست از نشاط از ما كرانه كردهاى اين تكبر از كجا آوردهاى؟ يك شغالى پيش او شد كاى فلان شيد كردى يا شدى از خوشدلان؟ شيد كردى تا بمنبر برجهى تا ز لاف اين خلق را حسرت دهى بس بكوشيدى نديدى گرميى پس ز شيد آوردهاى بىشرميى
چرب كردن مرد لافى لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بيرون آمدن ميان حريفان كه من چنين خوردهام و چنان
پوست دنبه يافت شخصى مستهان هر صباحى چرب كردى سبلتان در ميان منعمان رفتى كه من لوت چربى خوردهام در انجمن دست بر سبلت نهادى در نويد رمز يعنى سوى سبلت بنگريد …
---------
» در صورتیکه دربارهٔ مطالب این جلسه نظری دارید، میتوانید در قسمت "پیامها و نظرات" (در پائین) نظرتان را بنویسید.
»
اگر سئوالی دارید، لطفاً قبل از
ارسال سئوالتان، به بخش "پیوندها" در ستون سمت راست صفحه
مراجعه نمائید.
» اگر برای تهیه DVD جلسات سئوال دارید، لطفاً فقط از طریق صفحه سفارش DVD اقدام کنید. توضیح کامل داده شده است.
------------------ شما میتوانید بوسیلهٔ فرم زیر پیام و نظر خود درباره این برنامه را بنویسید. سپس دکمهٔ Submit را کلیک کنید:
برای دانلود فایلهای صوتی و متن جلسات گذشته، به صفحهی آرشیو مراجعه نمایید. اطلاعات مرتبط: » فایل متنی خلاصهبرداری جلسات اول تا سیزدهم، توسط خانم سوگند: » معرفی لینک "مقدمهٔ جلسات شرح مثنوی" تهیه شده توسط آقا و خانم اسلامی: دوستان تازهوارد حتماً لینک فوق را مطالعه نمایند.
--------- جلسات پیش:
» برای سفارش DVD مجموعه فایل های صوتی(mp3) و متن(pdf) جلسات گذشته، اینجا کلیک کنید. روی تصویر DVD کلیک کنید:
---------
.: پیـوندها :.
تازهترین
خبرنامه
آرشیو آنلاین
جلسات شرح مثنوی معنوی
سفارش DVD آرشیو جلسات شرح مثنوی پادکست جلسات شرح مثنوی معنوی راهنمای جامع برنامهٔ Paltalk صفحهٔ جلسات شرح مثنوی در facebook سایت محمدجعفر مصفا کلوب مثنوی معنوی مولانا معرفی کتاب، CD ، مقاله، سایت و وبلاگ کتابخانه شعر رادیو حافظ رادیو سعدی رادیو مولانا کتابهای صوتی خودشناسی لغتنامه فارسی به فارسی صفحه اصلی کل جلسات (مولانا، حافظ، سعدی ...) ---------
.:
تماس با ما :.
برای ارتباط با
گردانندهٔ جلسات، پیام خود را به آدرس زیر ایمیل نمایید:
همچنین میتوانید در گروه این جلسات در
سایت فیسبوک عضو شوید:
|