ثبتنام در خبـرنامه
برای عضویت در خبرنامه، آدرس دقیق ایمیل خود را در کادر زیر وارد کرده و دکمهٔ عضویت را کلیک کنید: لوگوی جلسات نظرسنجی پیـوندها
تازهترین خبرنامه
آرشیو آنلاین جلسات شرح مثنوی معنوی
سفارش DVD آرشیو جلسات شرح مثنوی راهنمای جامع برنامهٔ Paltalk صفحهٔ جلسات شرح مثنوی در facebook سایت محمدجعفر مصفا کلوب مثنوی معنوی مولانا معرفی کتاب، CD ، مقاله، سایت و وبلاگ کتابخانه شعر رادیو حافظ رادیو سعدی رادیو مولانا کتابهای صوتی خودشناسی لغتنامه فارسی به فارسی صفحه اصلی کل جلسات (مولانا، حافظ، سعدی ...) آرشیو صوتی و متن بروی کلمهٔ "مثنوی معنوی" کلیک کنید: پادکست جلسات شرح مثنوی معنوی مولانابروی تصویر iPod کلیک کنید: سفارش DVD تمامی جلسات برگزار شدهٔ شرح مثنوی بروی تصویر DVD کلیک کنید: اهدای کمک به برنامهها بروی کلمهٔ Donate کلیک کرده و توضیحات را بخوانید: تماس با ما برای ارتباط با تیم گردانندهٔ جلسات، پیام خود را به آدرس زیر ایمیل نمایید:
کلوب جلسات شرح مثنوی در سایت facebook :
جستجو
|
|
<---- برای شنیدن
توضیحات مربوط به جلسات آنلاین شرح مثنوی و غزلیات مولانا بر روی دکمهٔ پخش کنار صفحه کلیک
کنید
»
معرفی:
این وبلاگ جهت مدیریت جلسات
اینترنتی(تلهکنفرانس) شرح و تفسیر داستانهای مثنوی معنوی مولانا و
نیز شرح غزلیات شمس تبریزی(دیوان شمس) است. این جلسات از سال 2003
میلادی بصورت Online در سرویسهای مخصوص تلهکنفرانس مانند Paltalk
، Yahoo Messenger ، inSpeak ، FarToFar و Woozab برگزار میشد و علاقمندان از ایران، اروپا، امریکا، کانادا، استرالیا، هندوستان،
روسیه و کشورهای دیگر بشکل Online حضور مییافتند. آرشیو تمامی
جلسات برگزار شده بصورت صوتی (mp3) و نیز متن (pdf) در
صفحهٔ آرشیو قرار دارد و میتوانید بصورت رایگان آنها را
دانلود نموده و استفاده نمایید.
در ماه مارس سال 2008 بعلت ضعیف شدن شدید خط اینترنت در ایران برگزاری این جلسات بصورت Online برای مدتی متوقف شد و بمدتی برنامهها بشکل ارسال خبرنامه ارائه گردید و چندین جلسه بصورت Offline برگزار شد. اما از جلسه 101 به بعد، برنامهها دوباره بشکل Online برگزار میشوند. بدین شکل که: ابتدا در خبرنامه جلسات عضو میشوید، سپس هر هفته یا هر ده روز یکبار به ایمیل شما خبرنامه فرستاده میشود و در این خبرنامه، توضیحات، دستور کار و برنامهٔ جلسهٔ آنلاین، روز و زمان برگزاری جلسه و نحوهٔ شرکت در جلسهٔ آنلاین همه آورده میشود. نمونهٔ خبرنامههای ارسال شده برای اعضاء را در صفحهٔ تازهترین خبرنامه(در قسمت آرشیو آن) میتوانید ببینید. » عضویت در خبرنامه: بنابراین جهت استفاده و ارتباط با این برنامهها، لازم است در خبرنامه(Newsletter) عضو شوید: جهت عضویت، در سمت راست این صفحه، در قسمت خبرنامه، یا در کادر پایین، آدرس email خود را بدقت وارد نمایید، و آنگاه دکمهٔ "عضویت" را کلیک نمایید:
پس از تأیید
ایمیل عضویت در خبرنامه، لازم است برای اینکه مطمئن شوید ایمیلهای
خبرنامه در فولدر Spam ، Bulk یا Junk ایمیلتان نرود، آدرس ایمیل
Panevis.Newsletter@Gmail.com را به
بخش Contacts سرویس ایمیل خود اضافه(Add) نمایید.
توجه:
عضویت به
روش فوق، بصورت اتوماتیک است و توسط سایت گوگل
انجام میشود. اگر نمیتوانید بوسیله روش فوق عضو شوید، میتوانید
یک ایمیل با موضوع Molana Newsletter به آدرس
Panevis.Newsletter@Gmail.com
ارسال نمایید تا شما را عضو کنیم.
خبرنامهها معمولاًً هر دو هفته یکبار، چهارشنبه یا پنجشنبه، و با عنوان Newsletter از طرف Panevis به ایمیل شما ارسال میشود. چنانچه آنها را در فولدر Inbox خود دریافت نمیکنید، فولدر Spam ، Bulk یا Junk خود را چک نمایید. نمونهٔ خبرنامههای ارسال شده برای اعضاء را در صفحهٔ تازهترین خبرنامه(در قسمت آرشیو آن) میتوانید ببینید.
»
آرشیو جلسات برگزار شده: اعضای جدید، حتماْ
فایل صدای جلسات گذشته (بخصوص جلسهٔ اول تا دوازدهم) را گوش
دهند. مباحث این جلسات بهم مرتبطند. آرشیو فایلهای صوتی جلسات
گذشته همراه با متن اشعار مورد شرح و تفسیر، در
صفحهٔ آرشیو آمده است. به
صفحهٔ آرشیو مراجعه نموده و فایلها را دانلود
نمائید و بوسیله هر گوشی مبایل، mp3 player یا هر دستگاه و
برنامه پخشکننده mp3 میتوانید از فایلهای صوتی استفاده
نمائید. DVD کامل آرشیو را نیز میتوانید از طریق
صفحهٔ آرشیو سفارش دهید.
توصیه: از بخش "پیوندها"
در ستون سمت راست صفحه حتماً دیدن کنید. همچنین اطلاعات مفید
زیادی دربارهٔ این جلسات در ستون سمت راست همین صفحه آورده شده
است.
>---------------========--------------<
توضیحات کلی
دربارهٔ استفاده از برنامهها:
بروی دکمهٔ
پخش صدا کلیک کنید.
فایلهای صوتی هر جلسه، چند روز بعد از برگزاری آن، در صفحهٔ مخصوص آن جلسه و نیز در صفحهٔ آرشیو قرار داده میشوند.
>-----------===============================================----------<
جلسهٔ پنجاهم:
دوستان تازهوارد، قبل از شرکت در جلسات آنلاین، فایلهای جلسات ابتدایی و نیز صفحهٔ مقدمهٔ جلسات را گوش دهند و بخوانند.
مهم:
جلسات در برنامهٔ Paltalk
برگزار میگردد.
راهنمای جامع برنامهٔ پالتاک را
با کلیک بروی اینجــا
میتوانید بخوانید. اگر قبلاً برنامه پالتاک
را نصب کرده بودید، لازم است آن را دوباره دانلود و نصب کنید.
این برنامه update شده است.
-------- » برنامهٔ این جلسه: (داستان دژ هوشربا (قلعه ذات الصور)) بخش دوم - این داستان در چهار جلسه شرح شده است. شرح و تفسیر "داستان دژ هوشربا (قلعه ذات الصور)" از دفتر ششم، بیت 3583 + متن حکایات مورد بررسی در این جلسه در ادامه آمده است. » شنیدن و دانلود فایلهای صوتی این جلسه: با مراجعه به صفحهٔ آرشیو میتوانید فایلهای صوتی این جلسه را دانلود کنید. -> صفحهٔ آرشیو
+
پس از خواندن داستان، در
صورت تمایل، نظر و
تفسیر خود را از طریق بخش "پیامها و نظرات" در پایین صفحه،
ارسال نمائید. داستان دژ هوشربا (قلعه ذات الصور)
بخش دوم
دفتر ششم، بیت 3583
حکايت آن پادشاه و وصيت کردن او سه پسر خويش را کي درين سفر در ممالک من فلان جا چنين ترتيب نهيد و فلان جا چنين نواب نصب کنيد اما الله الله به فلان قلعه مرويد و گرد آن مگرديد
بود شاهي شاه را بد سه پسر هر سه صاحبفطنت و صاحبنظر هر يکي از ديگري استودهتر در سخا و در وغا و کر و فر پيش شه شهزادگان استاده جمع قرة العينان شه همچون سه شمع ...
بيان استمداد عارف از سرچشمهي حيات ابدي و مستغني شدن او از استمداد و اجتذاب از چشمههاي آبهاي بيوفا کي علامة ذالک التجافي عن دار الغرور کي آدمي چون بر مددهاي آن چشمهها اعتماد کند در طلب چشمهي باقي دايم سست شود
کاري ز درون جان تو ميبايد کز عاريهها ترا دري نگشايد
يک چشمهي آب از درون خانه به زآن جويي که آن ز بيرون آيد
حبذا کاريز اصل چيزها فارغت آرد ازين کاريزها ...
روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ايشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصيت را الي آخره
عزم ره کردند آن هر سه پسر سوي املاک پدر رسم سفر در طواف شهرها و قلعههاش از پي تدبير ديوان و معاش دستبوس شاه کردند و وداع پس بديشان گفت آن شاه مطاع هر کجاتان دل کشد عازم شويد في امان الله دست افشان رويد غير آن يک قلعه نامش هشربا تنگ آرد بر کلهداران قبا الله الله زان دز ذات الصور دور باشيد و بترسيد از خطر رو و پشت برجهاش و سقف و پست جمله تمثال و نگار و صورتست ...
اين سخن پايان ندارد اي گروه هين نگه داريد زان قلعه وجوه هين مبادا که هوستان ره زند که فتيد اندر شقاوت تا ابد ...
گر نميگفت اين سخن را آن پدر ور نميفرمود زان قلعه حذر خود بدان قلعه نميشد خيلشان خود نميافتاد آن سو ميلشان کان نبد معروف بس مهجور بود از قلاع و از مناهج دور بود چون بکرد آن منع دلشان زان مقال در هوس افتاد و در کوي خيال ...
بخش دوم <------------------------
---------------------------------- صورت و معنی:
1. دیالکتیک عین و ذهن 2. رابطه عین و ذهن در اندیشه های بودایی 3. صورت و بیصورتی 4. قبض و بسطی در حقیقت و ذهن -----------------------------------
رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حريص علي ما منع
اين سخن پايان ندارد آن فريق بر گرفتند از پي آن دز طريق بر درخت گندم منهي زدند از طويلهي مخلصان بيرون شدند چون شدند از منع و نهيش گرمتر سوي آن قلعه بر آوردند سر بر ستيز قول شاه مجتبي تا به قلعهي صبرسوز هشربا آمدند از رغم عقل پندتوز در شب تاريک بر گشته ز روز اندر آن قلعهي خوش ذات الصور پنج در در بحر و پنجي سوي بر پنج از آن چون حس به سوي رنگ و بو پنج از آن چون حس باطن رازجو زان هزاران صورت و نقش و نگار ميشدند از سو به سو خوش بيقرار زين قدحهاي صور کمباش مست تا نگردي بتتراش و بتپرست از قدحهاي صور بگذر مهايست باده در جامست ليک از جام نيست سوي بادهبخش بگشا پهن فم چون رسد باده نيايد جام کم آدما معني دلبندم بجوي ترک قشر و صورت گندم بگوي ... در تضرع جوي و در افناي خويش کز تفکر جز صور نايد به پيش ...
ديدن ايشان در قصر اين قلعهي ذات الصور نقش روي دختر شاه چين را و بيهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کي اين صورت کيست
اين سخن پايان ندارد، آن گروه صورتي ديدند با حسن و شکوه خوبتر زان ديده بودند آن فريق ليک زين رفتند در بحر عميق زانک افيونشان درين کاسه رسيد کاسهها محسوس و افيون ناپديد کرد فعل خويش قلعهي هشربا هر سه را انداخت در چاه بلا تير غمزه دوخت دل را بيکمان الامان و الامان اي بيامان عشق صورت در دل شهزادگان چون خلش ميکرد مانند سنان اشک ميباريد هر يک همچو ميغ دست ميخاييد و ميگفت اي دريغ ما کنون ديديم شه ز آغاز ديد چندمان سوگند داد آن بينديد آنچ در آيينه ميبيند جوان پير اندر خشت بيند بيش از آن ز امر شاه خويش بيرون آمديم با عنايات پدر ياغي شديم سهل دانستيم قول شاه را وان عنايتهاي بي اشباه را نک در افتاديم در خندق همه کشته و خستهي بلا بي ملحمه در تفحص آمدند از اندهان صورت کي بود عجب اين در جهان بعد بسياري تفحص در مسير کشف کرد آن راز را شيخي بصير نه از طريق گوش بل از وحي هوش رازها بد پيش او بي رويپوش گفت نقش رشک پروينست اين صورت شهزادهي چينست اين همچو جان و چون جنين پنهانست او در مکتم پرده و ايوانست او سوي او نه مرد ره دارد نه زن شاه پنهان کرد او را از فتن غيرتي دارد ملک بر نام او که نپرد مرغ هم بر بام او واي آن دل کش چنين سودا فتاد هيچ کس را اين چنين سودا مباد ترک مکر خويشتن گير اي امير پا بکش پيش عنايت خوش بمير اين به قدر حيلهي معدود نيست زين حيل تا تو نميري سود نيست
حکايت صدر جهان بخارا کي هر سايلي کي به زبان بخواستي از صدقهي عام بيدريغ او محروم شدي و آن دانشمند درويش ...
در بخارا خوي آن خواجيم اجل بود با خواهندگان حسن عمل ... گفت ليکن تا نمردي اي عنود از جناب من نبردي هيچ جود سر موتوا قبل موت اين بود کز پس مردن غنيمتها رسد غير مردن هيچ فرهنگي دگر در نگيرد با خداي اي حيلهگ يک عنايت به ز صد گون اجتهاد جهد را خوفست از صد گون فساد وآن عنايت هست موقوف ممات تجربه کردند اين ره را ثقات بلک مرگش بيعنايت نيز نيست بيعنايت هان و هان جايي مهايست آن زمرد باشد اين افعي پير بي زمرد کي شود افعي ضرير
حکايت آن دو برادر يکي کوسه و يکي امرد در عزب خانهاي خفتند شبي اتفاقا ...
امردي و کوسهاي در انجمن آمدند و مجمعي بد در وطن ...
بحث کردن آن سه شهزاده در تدبير آن واقعه
رو به هم کردند هر سه مفتتن هر سه را يک رنج و يک درد و حزن هر سه در يک فکر و يک سودا نديم هر سه از يک رنج و يک علت سقيم در خموشي هر سه را خطرت يکي در سخن هم هر سه را حجت يکي يک زماني اشکريزان جملهشان بر سر خوان مصيبت خونفشان يک زمان از آتش دل هر سه کس بر زده با سوز چون مجمر نفس
مقالت برادر بزرگين
آن بزرگين گفت اي اخوان خير ما نه نر بوديم اندر نصح غير از حشم هر که به ما کردي گله از بلا و فقر و خوف و زلزله ما هميگفتيم کم نال از حرج صبر کن کالصبر مفتاح الفرج اين کليد صبر را اکنون چه شد اي عجب منسوخ شد قانون چه شد ما نميگفتيم که اندر کش مکش اندر آتش همچو زر خنديد خوش مر سپه را وقت تنگاتنگ جنگ گفته ما که هين مگردانيد رنگ جمله عالم را نشان داده به صبر زانک صبر آمد چراغ و نور صدر نوبت ما شد چه خيرهسر شديم چون زنان زشت در چادر شديم اي دلي که جمله را کردي تو گرم گرم کن خود را و از خود دار شرم اي زبان که جمله را ناصح بدي نوبت تو گشت از چه تن زدي اي خرد کو پند شکرخاي تو دور تست اين دم چه شد هيهاي تو اي ز دلها برده صد تشويش را نوبت تو شد بجنبان ريش را از غري ريش ار کنون دزديدهاي پيش ازين بر ريش خود خنديدهاي وقت پند ديگراني هاي هاي در غم خود چون زناني واي واي چون به درد ديگران درمان بدي درد مهمان تو آمد تن زدي بانگ بر لشکر زدن بد ساز تو بانگ بر زن چه گرفت آواز تو آنچ پنجه سال بافيدي به هوش زان نسيج خود بغلتاني بپوش از نوايت گوش ياران بود خوش دست بيرون آر و گوش خود بکش سر بدي پيوسته خود را دم مکن پا و دست و ريش و سبلت گم مکن بازي آن تست بر روي بساط خويش را در طبع آر و در نشاط
ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقي شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پيش او داشت رو بگردانيد و ترشي و تندي آغاز کرد شاه ساقي را گفت کي هين در طبعش آر ساقي چندي بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الي آخره
پادشاهي مست اندر بزم خوش ميگذشت آن يک فقيهي بر درش کرد اشارت کش درين مجلس کشيد وان شراب لعل را با او چشيد پس کشيدندش به شه بياختيار شست در مجلس ترش چون زهر مار عرضه کردش مي نپذرفت او به خشم از شه و ساقي بگردانيد چشم که به عمر خود نخوردستم شراب خوشتر آيد از شرابم زهر ناب ...
روان گشتن شاهزادگان بعد از تمام بحث و ماجرا به جانب ولايت چين سوي معشوق و مقصود تا به قدر امکان به مقصود نزديکتر باشند ...
اين بگفتند و روان گشتند زود هر چه بود اي يار من آن لحظه بود صبر بگزيدند و صديقين شدند بعد از آن سوي بلاد چين شدند والدين و ملک را بگذاشتند راه معشوق نهان بر داشتند همچو ابراهيم ادهم از سرير عشقشان بيپا و سر کرد و فقير يا چو ابراهيم مرسل سرخوشي خويش را افکند اندر آتشي يا چو اسمعيل صبار مجيد پيش عشق و خنجرش حلقي کشيد
حکايت امرء القيس کي پادشاه عرب بود و به صورت عظيم به جمال بود يوسف وقت خود بود و زنان عرب چون زليخا مردهي او و ...
... جان اين سه شهبچه هم گرد چين همچو مرغان گشته هر سو دانهچين زهره ني تا لب گشايند از ضمير زانک رازي با خطر بود و خطير صد هزاران سر بپولي آن زمان عشق خشم آلوده زه کرده کمان عشق خود بيخشم در وقت خوشي خوي دارد دم به دم خيرهکشي اين بود آن لحظه کو خشنود شد من چه گويم چونک خشمآلود شد ليک مرج جان فداي شير او کش کشد اين عشق و اين شمشير او کشتني به از هزاران زندگي سلطنتها مردهي اين بندگي با کنايت رازها با همدگر پست گفتندي به صد خوف و حذر راز را غير خدا محرم نبود آه را جز آسمان همدم نبود اصطلاحاتي ميان همدگر داشتندي بهر ايراد خبر زين لسان الطير عام آموختند طمطراق و سروري اندوختند صورت آواز مرغست آن کلام غافلست از حال مرغان مرد خام ... بهر جان خويش جو زيشان صلاح هين مدزد از حرف ايشان اصطلاح آن زليخا از سپندان تا به عود نام جمله چيز يوسف کرده بود نام او در نامها مکتوم کرد محرمان را سر آن معلوم کرد چون بگفتي موم ز آتش نرم شد اين بدي کان يار با ما گرم شد ور بگفتي مه برآمد بنگريد ور بگفتي سبز شد آن شاخ بيد ور بگفتي برگها خوش ميطپند ور بگفتي خوش هميسوزد سپند ور بگفتي گل به بلبل راز گفت ور بگفتي شه سر شهناز گفت ور بگفتي چه همايونست بخت ور بگفتي که بر افشانيد رخت ور بگفتي که سقا آورد آب ور بگفتي که بر آمد آفتاب ور بگفتي دوش ديگي پختهاند يا حوايج از پزش يک لختهاند ور بگفتي هست نانها بينمک ور بگفتي عکس ميگردد فلک ور بگفتي که به درد آمد سرم ور بگفتي درد سر شد خوشترم گر ستودي اعتناق او بدي ور نکوهيدي فراق او بدي صد هزاران نام گر بر هم زدي قصد او و خواه او يوسف بدي گرسنه بودي چو گفتي نام او ميشدي او سير و مست جام او تشنگيش از نام او ساکن شدي نام يوسف شربت باطن شدي ور بدي درديش زان نام بلند درد او در حال گشتي سودمند وقت سرما بودي او را پوستين اين کند در عشق نام دوست اين عام ميخوانند هر دم نام پاک اين عمل نکند چو نبود عشقناک ... يار آمد عشق را روز آفتاب آفتاب آن روي را همچون نقاب آنک نشناسد نقاب از روي يار عابد الشمس است دست از وي بدار روز او و روزي عاشق هم او دل همو دلسوزي عاشق هم او ماهيان را نقد شد از عين آب نان و آب و جامه و دارو و خواب همچو طفلست او ز پستان شيرگير او نداند در دو عالم غير شير طفل داند هم نداند شير را راه نبود اين طرف تدبير را چون بيابد او که يابد گم شود همچو سيلي غرقهي قلزم شود دانه گم شد آنگهي او تين بود تا نمردي زر ندادم اين بود
بعد مکث ايشان متواري در بلاد چين در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بيصبر شدن آن بزرگين کي من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم ...
آن بزرگين گفت اي اخوان من ز انتظار آمد به لب اين جان من لا ابالي گشتهام صبرم نماند مر مرا اين صبر در آتش نشاند طاقت من زين صبوري طاق شد راقعهي من عبرت عشاق شد من ز جان سير آمدم اندر فراق زنده بودن در فراق آمد نفاق چند درد فرقتش بکشد مرا سر ببر تا عشق سر بخشد مرا دين من از عشق زنده بودنست زندگي زين جان و سر ننگ منست چون غبار تن بشد ماهم بتافت ماه جان من هواي صاف يافت عمرها بر طبل عشقت اي صنم ان في متي حياتي ميزنم دعوي مرغابي کردست جان کي ز طوفان بلا دارد فغان بط را ز اشکستن کشتي چه غم کشتياش بر آب بس باشد قدم زنده زين دعوي بود جان و تنم من ازين دعوي چگونه تن زنم خواب ميبينم ولي در خواب نه مدعي هستم ولي کذاب نه گر مرا صد بار تو گردن زني همچو شمعم بر فروزم روشني آن دو گفتندش نصيحت در سمر که مکن ز اخطار خود را بيخبر هين منه بر ريشهاي ما نمک هين مخور اين زهر بر جلدي و شک جز به تدبير يکي شيخي خبير چون روي چون نبودت قلبي بصير واي آن مرغي که ناروييده پر بر پرد بر اوج و افتد در خطر عقل باشد مرد را بال و پري چون ندارد عقل عقل رهبري يا مظفر يا مظفرجوي باش يا نظرور يا نظرورجوي باش ... عقل جزوي کرکس آمد اي مقل پر او با جيفهخواري متصل عقل ابدالان چو پر جبرئيل ميپرد تا ظل سدره ميل ميل باز سلطانم گشم نيکوپيم فارغ از مردارم و کرکس نيم ترک کرکس کن که من باشم کست يک پر من بهتر از صد کرکست چند بر عميا دواني اسپ را بايد استا پيشه را و کسپ را خويشتن رسوا مکن در شهر چين عاقلي جو خويش از وي در مچين آن چه گويد آن فلاطون زمان هين هوا بگار و رو بر وفق آن جمله ميگويند اندر چين به جد بهر شاه خويشتن که لم يلد شاه ما خود هيچ فرزندي نزاد بلک سوي خويش زن را ره نداد هر که از شاهان ازين نوعش بگفت گردنش با تيغ بران کرد جفت شاه گويد چونک گفتي اين مقال يا بکن ثابت که دارم من عيال مر مرا دختر اگر ثابت کني يافتي از تيغ تيزم آمني ورنه بيشک من ببرم حلق تو اي بگفته لاف کذب آميغ تو بنگر اي از جهل گفته ناحقي پر ز سرهاي بريده خندقي خندقي از قعر خندق تا گلو پر ز سرهاي بريده زين غلو جمله اندر کار اين دعوي شدند گردن خود را بدين دعوي زدند هان ببين اين را به چشم اعتبار اين چنين دعوي مينديش و ميار تلخ خواهي کرد بر ما عمر ما کي برين ميدارد اي دادر ترا گر رود صد سال آنک آگاه نيست بر عما آن از حساب راه نيست بيسلاحي در مرو در معرکه همچو بيباکان مرو در تهلکه اين همه گفتند و گفت آن ناصبور که مرا زين گفتهها آيد نفور سينه پر آتش مرا چون منقل است کشت کامل گشت وقت منجل است صدر را صبري بد اکنون آن نماد بر مقام صبر عشق آتش نشاند صبر من مرد آن شبي که عشق زاد درگذشت او حاضران را عمر باد اي محدث از خطاب و از خطوب زان گذشتم آهن سردي مکوب سرنگونم هي رها کن پاي من فهم کو در جملهي اجزاي من اشترم من تا توانم ميکشم چون فتادم زار با کشتن خوشم پر سر مقطوع اگر صد خندق است پيش درد من مزاج مطلق است من نخواهم زد دگر از خوف و بيم اين چنين طبل هوا زير گليم من علم اکنون به صحرا ميزنم يا سراندازي و يا روي صنم حلق کو نبود سزاي آن شراب آن بريده به به شمشير و ضراب ديده کو نبود ز وصلش در فره آن چنان ديده سپيد کور به گوش کان نبود سزاي راز او بر کنش که نبود آن بر سر نکو آنچنان پايي که از رفتار او جان نپيوندد به نرگس زار او آنچنان پا در حديد اوليترست که آنچنان پا عاقبت درد سرست
بيان مجاهد کي دست از مجاهده باز ندارد ...
يا درين ره آيدم آن کام من يا چو باز آيم ز ره سوي وطن بوک موقوفست کامم بر سفر چون سفر کردم بيابم در حضر يار را چندين بجويم جد و چست که بدانم که نميبايست جست آن معيت کي رود در گوش من تا نگردم گرد دوران زمن کي کنم من از معيت فهم راز جز که از بعد سفرهاي دراز بعد از آن گويد اگر دانستمي اين معيت را کي او را جستمي دانش آن بود موقوف سفر نايد آن دانش به تيزي فکر آنچنان که وجه وام شيخ بود بسته و موقوف گريهي آن وجود کودک حلواييي بگريست زار توخته شد وام آن شيخ کبار گفته شد آن داستان معنوي پيش ازين اندر خلال مثنوي اي طمع در بسته در يک جاي سخت که آيدم ميوه از آن عاليدرخت آن طمع زان جا نخواهد شد وفا بل ز جاي ديگر آيد آن عطا ...
حکايت آن شخص کي خواب ديد کي آنچ ميطلبي از يسار به مصر وفا شود آنجا گنجيست در فلان محله در فلان خانه چون به مصر آمد کسي گفت من خواب ديدهايم کي گنجيست به بغداد در فلان محله در فلان خانه نام محله و خانهي اين شخص بگفت ...
بود يک ميراثي مال و عقار جمله را خورد و بماند او عور و زار مال ميراثي ندارد خود وفا چون بناکام از گذشته شد جدا ........ ......
مکرر کردن برادران پند دادن بزرگين را و تاب ناآوردن او آن پند را و در رميدن او ازيشان شيدا و بيخود رفتن و خود را در بارگاه پادشاه انداختن بيدستوري خواستن ليک از فرط عشق و محبت نه از گستاخي و لاابالي الي آخره
...
نظرات دوستان:
---------
» در صورتیکه دربارهٔ مطالب این جلسه نظری دارید، میتوانید در قسمت "پیامها و نظرات" (در پائین) نظرتان را بنویسید.
»
اگر سئوالی دارید، لطفاً قبل از
ارسال سئوالتان، به بخش "پیوندها" در ستون سمت راست صفحه
مراجعه نمائید.
»
اگر برای تهیه
DVD جلسات سئوال دارید، لطفاً فقط از طریق
صفحه سفارش
DVD
اقدام کنید. توضیح کامل داده شده است.
-------- شما میتوانید بوسیلهٔ فرم زیر پیام و نظر خود درباره این برنامه را بنویسید. سپس دکمهٔ Submit را کلیک کنید:
برای دانلود فایلهای صوتی و متن جلسات گذشته، به صفحهی آرشیو مراجعه نمایید. اطلاعات مرتبط: » فایل متنی خلاصهبرداری جلسات اول تا سیزدهم، توسط خانم سوگند: » معرفی لینک "مقدمهٔ جلسات شرح مثنوی" تهیه شده توسط آقا و خانم اسلامی: دوستان تازهوارد حتماً لینک فوق را مطالعه نمایند.
--------- جلسات پیش:
» برای سفارش DVD مجموعه فایل های صوتی(mp3) و متن(pdf) جلسات گذشته، اینجا کلیک کنید. روی تصویر DVD کلیک کنید:
---------
.: پیـوندها :.
تازهترین
خبرنامه
آرشیو آنلاین
جلسات شرح مثنوی معنوی
سفارش DVD آرشیو جلسات شرح مثنوی پادکست جلسات شرح مثنوی معنوی راهنمای جامع برنامهٔ Paltalk صفحهٔ جلسات شرح مثنوی در facebook سایت محمدجعفر مصفا کلوب مثنوی معنوی مولانا معرفی کتاب، CD ، مقاله، سایت و وبلاگ کتابخانه شعر رادیو حافظ رادیو سعدی رادیو مولانا کتابهای صوتی خودشناسی لغتنامه فارسی به فارسی صفحه اصلی کل جلسات (مولانا، حافظ، سعدی ...) ---------
.:
تماس با ما :.
برای ارتباط با
گردانندهٔ جلسات، پیام خود را به آدرس زیر ایمیل نمایید:
همچنین میتوانید در گروه این جلسات در
سایت فیسبوک عضو شوید:
|